وقتی میری پیشش باشگاه و

وقتی میری پیشش باشگاه و...

پارت ۹

تهیونگ لباسشو پوشید ... ی چند دقیقه ای نشسته بود که  گوشیش زنگ خورد...کوک بود..

تهیونگ: دارم میام...

کوک تا خواست چیزی بگه تهیونگ قطع کرد... تهیونگ بعد از برداشتن کلاهش ‌و پوشیدن کفش هاش درو باز کرد و از خونه بیرون رفت...
با دیدن ماشین کوک به سمتش حرکت کرد و در ماشین رو باز کرد و نشست...

کوک و ا.ت: سلام

تهیونگ: سلام...

کوک: چرا اخلاق ندری....

تهیونگ: چون خوابم میاد‌‌...
کوک دستشو سمت ا.ت دراز کرد و قهوه ی تلخی که برای خودش گرفته بود رو داد به تهیونگ

کوک: بگیر بخورش حالت خوب شه...

تهیونگ: هومم مرسی...

ا.ت: تهیونگ ی سوال...

تهیونگ: بله..

ا.ت: دوست دختر داری؟

تهیونگ: نه...برا چی...

ا.ت: عاها...آخه اعضا قرار شد با دوست دختراشون بیان...

تهیونگ: هوم...

بعد از این دیگ کسی چیزی نگفت و  تهیونگ داشت گوشی میدید....ا.ت داشت از پنجره بیرون و نگاه می‌کرد ...کوک هم که درحال رانندگی کردن  بو‌د...
.
.
.
‌.
.
بعد یک ربع رسیدن ...
ا.ت با ذوق هیجان از ماشین پیاده شد...

ا.ت: کوک ... تهیونگ تهیونگگگگ....بیاین بریم(بدو بدو کردن)

کوک: ا.ت وایسا الان با مخ میخوری رو زمین...حال و حوصله ی گریه ندارماا....

تهیونگ: کوککک..بچه ها کجان...
کوک درحالی که لباسه ا.ت رو گرفته بود و به سمت خودش می‌کشید گفت

کوک: اونجان (چشاشو به سمت ماشین اعضا چرخوند)

تهیونگ: عاها‌...
.......................................................

اینم برای اون دوتایی ک دندونامو مسواک زدن...😐😑
دیدگاه ها (۲۰۷)

ب‍‌ ق‍‌ول‍‌ #ت‍‌ت‍‌ل‍‌و ق‍‌در ه‍‌م‍‌و ب‍‌دون‍‌ی‍‌ن‍‌ ی‍‌ روز...

وقتی میری پیشش باشگاه و... پارت ۸(ویو تهیونگ) تازه از حموم ا...

وقتی میری پیشش باشگاه و... پارت ۷کوک: باشه حالا که اینطوریه ...

عشق مافیاییp2

هرزه ی حکومتی پارت ۵ بیدار شدم...تو اتاق بودم رفتم سمت در دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط