عشق اغیشته به خون
عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۰۳
مین جی با لحن لکنتی گفت : چرا .. نمیخواهی بچه دار بشیم
نگاه کرد سرد شد زیرا این جمله ای بود که ازش نفرت داشت خشن تر گفت : چون از بچه ها بدم میاد گفته باشم اگه حامله بشی قسم میخورم کهـ..
مین جی با حرف اش حرف تهیونگ را قطع کرد: نه نه من حامله نیستم.. خودت کح میدونی همین طوری یه سوال پرسیدم - از نقطه ضعفش استفاده کرد - یعنی نمیتونم تر شوهرم به سوال بپرسم ..
تهیونگ جدی گفت : برو خودتو خر کن
مین کی اخم کرد : واقعا که .. مرد روبه رو اش آروم لب مین جی را بوسید .. ولی این حسی که حالا داشت با بقیه روزا هم فرق داشت .. دخترک گیچ بود حتی موقع ای که شوهر دوقطبی اش بالا بالا تنه برهنه و را در مرز آغوشش فشرده بود گیچ بود سپس با خود زمزمه کرد ٫ چی رو از قلم انداختم .. چرا اینجوری شد .. داستان ما که اینجوری نباید پیش میرفت .. قاتل کیه .. تهیونگ حالش چطور خوب بشه .. جیمین چرت بیخیال شده بود ٫
آروم دست تهیونگ رو بلند کرد و روی تخت گذاشت .. رپوش مشکی را پوشید و کلافه از اتاق خارج شد بعد از نوشیدن آب از آشپزخانه خارج شد و سمت اتاق راهی شد صدایی به گوشش خورد و سمت اونجا کشاند
کنار در ایستاد و با اخم به حرفا گوش داد
ته سان: نمیدونم .. نمیدونم
هانول: تو نباید به کسی بگی متوجه هستی ..
ته سان : ولی تهیونگ قبول نمیکنه باور کن من همون روز اول بهش گفتم از طرفی موضوع گذشته هم هست
ضربان قلب مین جی بالا و بالا تر رفت : ببین ته سان تو باید به فکر تهیونگ و دختمون باشی ..
ته سان : پیر وقته بیا بخوابیم ..
مین جی گام تندی برداشت و سمت اتاق رفت وارد اتاق شد و پشت در ایستاد .. ٫ ترو خدا خیلی گیچ شدم .. خیلی یه راهی نشونم بده
ლ(´ ❥ `ლ)ლ(´ ❥ `ლ)ლ(´ ❥ `ლ)ლ(´ ❥ `ლ)
پارت ۱۰۳
مین جی با لحن لکنتی گفت : چرا .. نمیخواهی بچه دار بشیم
نگاه کرد سرد شد زیرا این جمله ای بود که ازش نفرت داشت خشن تر گفت : چون از بچه ها بدم میاد گفته باشم اگه حامله بشی قسم میخورم کهـ..
مین جی با حرف اش حرف تهیونگ را قطع کرد: نه نه من حامله نیستم.. خودت کح میدونی همین طوری یه سوال پرسیدم - از نقطه ضعفش استفاده کرد - یعنی نمیتونم تر شوهرم به سوال بپرسم ..
تهیونگ جدی گفت : برو خودتو خر کن
مین کی اخم کرد : واقعا که .. مرد روبه رو اش آروم لب مین جی را بوسید .. ولی این حسی که حالا داشت با بقیه روزا هم فرق داشت .. دخترک گیچ بود حتی موقع ای که شوهر دوقطبی اش بالا بالا تنه برهنه و را در مرز آغوشش فشرده بود گیچ بود سپس با خود زمزمه کرد ٫ چی رو از قلم انداختم .. چرا اینجوری شد .. داستان ما که اینجوری نباید پیش میرفت .. قاتل کیه .. تهیونگ حالش چطور خوب بشه .. جیمین چرت بیخیال شده بود ٫
آروم دست تهیونگ رو بلند کرد و روی تخت گذاشت .. رپوش مشکی را پوشید و کلافه از اتاق خارج شد بعد از نوشیدن آب از آشپزخانه خارج شد و سمت اتاق راهی شد صدایی به گوشش خورد و سمت اونجا کشاند
کنار در ایستاد و با اخم به حرفا گوش داد
ته سان: نمیدونم .. نمیدونم
هانول: تو نباید به کسی بگی متوجه هستی ..
ته سان : ولی تهیونگ قبول نمیکنه باور کن من همون روز اول بهش گفتم از طرفی موضوع گذشته هم هست
ضربان قلب مین جی بالا و بالا تر رفت : ببین ته سان تو باید به فکر تهیونگ و دختمون باشی ..
ته سان : پیر وقته بیا بخوابیم ..
مین جی گام تندی برداشت و سمت اتاق رفت وارد اتاق شد و پشت در ایستاد .. ٫ ترو خدا خیلی گیچ شدم .. خیلی یه راهی نشونم بده
ლ(´ ❥ `ლ)ლ(´ ❥ `ლ)ლ(´ ❥ `ლ)ლ(´ ❥ `ლ)
- ۱.۰k
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط