تکپارتی(هان)
#تکپارتی
#درخواستی
#هان_جیسونگ
تکپارتی(هان)
♡ـــــــ☆ــــــــ♡
با دلی شکسته از بحثی که با دوست پسرت داشتی در کمدو باز کردی و لباسی تقریبا بازی برای انتقام از جیسونگ پوشیدی
بحثتون سر این بود که هان زیادی با دخترخالش گرم گرفته بود و حالا بهت گفته بود که خیلی حساسی و اصلا بهت اهمیت نمیداد که ناراحتی و الان باهاش قهر بودی
بعد پوشیدن لباست کمی ارایش کردی و رفتی پایین، حیاط از توی شیشه ی توی خونه کلش پیدا بود واز توی حیاط حال پیدا بود
جیسونگ توی حال روی مبل نشسته بود
و داشت با گوشیش کار میکرد رفتی توی حیاط و گوشیت رو روی شیشه گذاشتی تا قشنگ جیسونگ ببینتت
یه چالش خیلی +۱۸ گذاشتی و شروع کردی به رقصیدن
جیسونگ با دیدنت و این رقص عصبی گوشیش رو کنار گذاشت و اومد توی حیاط تو اهمیتی ندادی و به رقصت ادامه دادی که حرص جیسونگ دراومد و گوشیرو گرفت رقصو قطع کرد تورو براید بغل کرد و برد به سمت اتاق و انداختت روی تخت ناله یکوتاهی بخاطر دردی که توی کمرت ایجاد شد چون خیلی با قدرت انداختت روی تخت اومد سمتت و روت خیمه زد لب//////ش رو کنار گوشت گذاشت و با پوزخندی گفت
جیسونگ: حالا میتونی ادامه ی رقصت رو بری خانم کوچولو.....
(ماهام هم دیگه نمیدونیم مثلا چه اتفاقی برای ات افتاد😂)
پایان....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#درخواستی
#هان_جیسونگ
تکپارتی(هان)
♡ـــــــ☆ــــــــ♡
با دلی شکسته از بحثی که با دوست پسرت داشتی در کمدو باز کردی و لباسی تقریبا بازی برای انتقام از جیسونگ پوشیدی
بحثتون سر این بود که هان زیادی با دخترخالش گرم گرفته بود و حالا بهت گفته بود که خیلی حساسی و اصلا بهت اهمیت نمیداد که ناراحتی و الان باهاش قهر بودی
بعد پوشیدن لباست کمی ارایش کردی و رفتی پایین، حیاط از توی شیشه ی توی خونه کلش پیدا بود واز توی حیاط حال پیدا بود
جیسونگ توی حال روی مبل نشسته بود
و داشت با گوشیش کار میکرد رفتی توی حیاط و گوشیت رو روی شیشه گذاشتی تا قشنگ جیسونگ ببینتت
یه چالش خیلی +۱۸ گذاشتی و شروع کردی به رقصیدن
جیسونگ با دیدنت و این رقص عصبی گوشیش رو کنار گذاشت و اومد توی حیاط تو اهمیتی ندادی و به رقصت ادامه دادی که حرص جیسونگ دراومد و گوشیرو گرفت رقصو قطع کرد تورو براید بغل کرد و برد به سمت اتاق و انداختت روی تخت ناله یکوتاهی بخاطر دردی که توی کمرت ایجاد شد چون خیلی با قدرت انداختت روی تخت اومد سمتت و روت خیمه زد لب//////ش رو کنار گوشت گذاشت و با پوزخندی گفت
جیسونگ: حالا میتونی ادامه ی رقصت رو بری خانم کوچولو.....
(ماهام هم دیگه نمیدونیم مثلا چه اتفاقی برای ات افتاد😂)
پایان....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- ۱۰.۹k
- ۰۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط