زندگی من

زندگی من
پارت۷

ممد:ببین ارسلان همه ی بچه ها نقشاشونو گرفتن ینفر بود که قرار بود نقش تورو بازی کنه ولی دعوامون شدو از اکیپ رفت دیانا ام گفت من ینفرو سراغ دارم که اونم تو بودی حالا ما بیاد بریم ترکیه تا بتونیم ویدیو رو بگیریم
دیانا:اونجا تو هتل میمونیم
ارسلان:بعد من میتونم نامزدمو بیارم
دیانا:😕
ممد:نه نمیتونی متاسفانه چون
ما کار داریم و نمیتونیم
ارسلان:اوکی خب همین
دیانا:اره و اینکه اینم شماره منه بده تو گوشیت سیوش کنم
#arsalan
گوشیمو گرفتو خودشو (diyana🦉)سیو کردش بعد خدافظی کردمو اومدم خونه
دیدم هستی منتظر منه
هستی:سلام عشق من خوبی
ارسلان:اره خوبم تو خوبی خسته نباشی
هستی:تو ام همینطور راستی ارسلان میشه من برم خونه مامانم ۱ماه اینا(مامان بابای هستی المانن) مامانم عمل کرده پاشو نمیتونه کار انجام بده
منم گفتم برو چون منم باید میرفتم ترکی.بعدش پرید بغلمو گردنمو بوسید اروم گفت مرسی
منم گفتم خواهش به خاله پریا گفتم:اینم۸۰۰دلار
حقوقت برو استراحت پیش بچه هات گفت مرسی و وسایلشو جمع کردو رفت

قراره تو ترکیه چه اتفاقاتی بیوفته به نظرتون
دیدگاه ها (۲)

زندگی منپارت۸واسه هستی بلیط گرفتیم و شب رفت منم زنگ زدم به د...

زندگی منپارت۹رسیدیم فرودگاه منتظر بقیه بچها موندیم تا بیان ب...

لایو قدیمی ارسلان

ای خدا تاریخ تولدشونو گذاشته رمز کارتش☺

رمان بغلی من پارت۱۳۱و۱۳۲و۱۳۳و۱۳۴دیانا: تا نیم ساعت داشتیم با...

رمان بغلی من پارت ۱۲۱و۱۲۲و۱۲۳ارسلان: محکم گوشه ای از ل*شو بو...

رمان بغلی من پارت۱۳۶و۱۳۷و۱۳۸و۱۳۹دیانا: ارسلان اون بچه فقط پن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط