ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۴۷۶

تایپ کرد و گفت: متهم؟
اندرو بيكر باز تایپ کرد پیرمرد کارت شناساییت؟ میخواست مطمین شه دخترشم.. کارت شناساییمو دادم بهش
نگاهی بهش انداخت و بعد به سیستم نگاه کرد و روي برگه کنارش چيزي نوشت و گفت:نگو از من گرفتي.. و برگه رو سمتم گرفت.
قدردان ازش گرفتم و ذوق زده گفتم خیلی ممنونم.
و تند اومدم بیرون و به برگه نگاه کردم.
اسم و فامیل و بعد ادرس دفتر وکالتش رو نوشته بود..
عاليه.. رفتم بیرون و دربست گرفتم و خواستم ببرتم به اون
ادرس..یه دفتر كوچيك كه تو طبقه اول یه ساختمون دو طبقه
بود. باز آدرس رو چك كردم و رفتم جلو.
بعد کلي کلنجار رفتن با منشی وقت گرفتم و چند دقیقه بعد رفتم داخل.
وکیلی که احتمالا وکیل تسخیري پدرم توي پرونده پولشویی شرکت بیمه بود مردي حدوداً ٤٥ یا ٥٠ ساله بود که به شدت خوب و جوون مونده بود و موقر و محترم به نظر میرسید
وقتی شنید میخوام جزئیات بیشتری درباره پرونده اي که مربوط به حدود ۱۱ سال پیشه بدونم جا خورد و هرچي سعي کرد چیزی یادش نیومد..
اشفته گفتم فک میکنم قاضی پرونده هم فین دوناتو
بود. یادتون نمیاد؟ تيري در تاريکي بود..
فقط اینجوری میتونستم قاضی فین دوناتو رو به خانواده خودم ببندم
متفکر گفت: پرونده رو نه..ولي قاضي دوناتو رو یادمه..قبلاً
كلي باهاش برخورد داشتم..
چجور ادمي بود؟
وكيل ادم خيلي خوبي بود از اون قاضي هاي محترم و خير و درست کار..یه مرکز خیره هم داشت.
دستاشو تو هم قفل کرد و گفت: متاسفانه فوت شد.. چشمامو باريك كردم و گفتم: مرکز خیریه؟
وكيل : بله.. فك كنم هنوزم مشغول کاره. اون موقع اسمش مركز خيره ي دوناتو بود اما الان رییس جدید اسمشو
***
عوض کرده. توي خيابون سر تکون دادم و گفتم هیچی از پرونده پدر منو به یاد ندارین نه؟ ناراحت :گفت خیلی سال گذشته .. من اطلاعات موكل هاي جديدم رو توی سیستم ثبت میکنم ولي..قديمي ها به صورت برگه و توی انبار من..باید یه کم وقت پیداشون کنم
تلخ سر تکون دادم و گفتم کي مناسبه برگردم؟ فك كرد و گفت: ۲ هفته دیگه.. كمي هه .. انگار بخت ما به ۲ هفته گره خورده..
ناچار سر تکون دادم و بلند شدم. اینم از این
بدي تادیگه باید چیکار کنم؟
دیگه باید چیکار کنم؟ گرفته و دلتنگ گوشیمو در آوردم.
دیدگاه ها (۱۶۶)

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۷۷ هيچي.. يعني حتي بود. اصلا ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۷۸ دیگه نمیخوام به جیمین برش ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۷۵ تند و لرزون گوشیمو برداشتم...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۷۵ تمام روز کسل و بی حوصله گو...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۰۱ نرم خندیدم و گفتم بعیدم نی...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۳۶عینکش رو روي چشماش صاف کرد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط