تاس ها را ریختیم

💘
تاس ها را ریختیم
نگاهم کرد و گفت
زندگی ات را می بازی ها
گفتم شما مراقب خدایی ات باش!
گفت اصلا از اول مال من بود!
گفتم دوباره به دستش بیاور!
گفت هنوز شانس داری با چیزی عوضش کنی!
با یک دریا قورمه سبزی؟
یک کوه ته دیگ!
یک آبشار نوشابه!
گفتم خدا جان
مراقب خدایی ات باش عزیزم!
گفت پس بریز
ریختم
جفت عشق آمد!
با رمز مقدس یا چشمهایش!
گفتم خدا جان،
ما که رفتیم؛
اما میگویم برای شام قورمه سبزی بپزد
امشب شام میهمان ما.


#محمد
دیدگاه ها (۳۸)

رفتم جلو گفتم «ببخشید خانوم آتیش داری؟» هول شد گفت «واسه چی ...

‍ #چشم_‌هایت_را_می_بوسممی دانمهیچ کسهیچ گاهدر هیچ لحظه ای از...

نشسته ام که بخندم به اعتبارِ خودم!که رفته دار و ندارم سرِ قم...

☔ ️☔ ️☔ ️☔ ️☔ ️#کجایی؟کجایی تو نامرد؟دلت برایم تنگ نشده؟برای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط