کنج حیاط خانه ی خود بین بسترش

کنج حیاط خانه ی خود، بین بسترش
بانو رسیده بود به ساعاتِ آخرش

خیره به گوشه ای شده بود و یکی یکی
رد می شدند خاطره ها ز برابرش
دیدگاه ها (۹)

همین الان دعاگو همه دوستان هستمیاعلی

امروز درلباس اشپزها خخخخخخ میخوان اشپزم کنن

اگر بمیرم از این انتظار، می آیی؟برای دیدن سنگ مزار، می آیی؟ ...

درستش کردم

نیش مسمار اگر لب به سخن وا می کردپرده از راز غم فاطمه بالا م...

چندپارتی

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط