چند پارتی درخواستی
چند پارتی (درخواستی)
(وقتی لباست باز بود و اون....)
ات :ما تاوان محبتهامونو میدیم؛نه اشتباهاتمونو.️
لینو :دوست دارم
آت :نمیدونم لینو چجوری عاشقت شدم ولی یک سوال ؟!
لینو که شوکه شده بود سری به معنی اینکه سوالتو بگو تکون داد گفتی
آت :چشمات که ابی نیستن وجودم پس چطور غرقشون شدم؟
لینو :به چشمان پاکت قسم خوردم که تا آخرین لحظه ی عمرم برای تو خواهم بود
(زمان حال )
آت :ولی نه جدی طوری زمان میگذره که انگار خدا خودش هم خسته شده زندگیم بد نیست ولی عالی هم نیست انگار خدا هم میخواد تموم کنه این داستان ترسناک رو !
از افکارت بیرون اومدی و کفشات رو پوشیدی و به سمت بیرون آتاق حرکت کردی میتونم بگم وقت زیادی نداشتی حتا ¹⁵دقیقه هم دیر کرده بودی ولی با وجود استرس و تنبیی که میدونستی اگر لینو بفهمه بار بودی تنبیه بدی برات داشت و میترسیدی بفهمه میترسیدی به سمت ماشینت رفتی و سوال شدی و به سمت محل قرارت با دوستت رفتی
به محل قرارت رسیدی و میخواستی پالتوت رو در بیاری ولی از یک طرف میترسیدی اتفاق بدی برات بیوفته لباست خیلی مناسب نبود و میترسیدی که اتفاقی برات بیوفته ولی در هر صورت پالتوت رو در آوردی و شروع کردی به خوردن ویسکی صدای موسیقی بلند بود و باید داد میزدید
دوستت:آت لینو میدونه اومدی (داد)
آت :نه اگر بهش میگفتم بنظرت الان اینجا بودم (داد)
دوستت :آره یادم رفت همه مثل من سینگل نیستن (داد)
آت :ایشش
تعداد شات های که خورده بودی از دستت در رفته بود خودت نمیدونستی تشخیص بدی داری چیکار میکنی یا حتا کجایی ساعت چنده یا حتا نمیدونستی لینو برای چندمین بار داره بهت زنگ میزده فقط داشتی ویسکی میخوردی ظرفیتت بالا بود اما برای آدمی که این همه ویسکی بخوره غیر ممکن بود مست نشه
(وقتی لباست باز بود و اون....)
ات :ما تاوان محبتهامونو میدیم؛نه اشتباهاتمونو.️
لینو :دوست دارم
آت :نمیدونم لینو چجوری عاشقت شدم ولی یک سوال ؟!
لینو که شوکه شده بود سری به معنی اینکه سوالتو بگو تکون داد گفتی
آت :چشمات که ابی نیستن وجودم پس چطور غرقشون شدم؟
لینو :به چشمان پاکت قسم خوردم که تا آخرین لحظه ی عمرم برای تو خواهم بود
(زمان حال )
آت :ولی نه جدی طوری زمان میگذره که انگار خدا خودش هم خسته شده زندگیم بد نیست ولی عالی هم نیست انگار خدا هم میخواد تموم کنه این داستان ترسناک رو !
از افکارت بیرون اومدی و کفشات رو پوشیدی و به سمت بیرون آتاق حرکت کردی میتونم بگم وقت زیادی نداشتی حتا ¹⁵دقیقه هم دیر کرده بودی ولی با وجود استرس و تنبیی که میدونستی اگر لینو بفهمه بار بودی تنبیه بدی برات داشت و میترسیدی بفهمه میترسیدی به سمت ماشینت رفتی و سوال شدی و به سمت محل قرارت با دوستت رفتی
به محل قرارت رسیدی و میخواستی پالتوت رو در بیاری ولی از یک طرف میترسیدی اتفاق بدی برات بیوفته لباست خیلی مناسب نبود و میترسیدی که اتفاقی برات بیوفته ولی در هر صورت پالتوت رو در آوردی و شروع کردی به خوردن ویسکی صدای موسیقی بلند بود و باید داد میزدید
دوستت:آت لینو میدونه اومدی (داد)
آت :نه اگر بهش میگفتم بنظرت الان اینجا بودم (داد)
دوستت :آره یادم رفت همه مثل من سینگل نیستن (داد)
آت :ایشش
تعداد شات های که خورده بودی از دستت در رفته بود خودت نمیدونستی تشخیص بدی داری چیکار میکنی یا حتا کجایی ساعت چنده یا حتا نمیدونستی لینو برای چندمین بار داره بهت زنگ میزده فقط داشتی ویسکی میخوردی ظرفیتت بالا بود اما برای آدمی که این همه ویسکی بخوره غیر ممکن بود مست نشه
- ۲.۷k
- ۰۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط