چندشاتی شوگا
چندشاتی شوگا
part 3
-لطفا استیک گوشت به همراه نوشابه بیارید..
+چشم مادمازل..
تعظیم کرد و رفت...
گوشیم رو برداشتم و کمی داخل گوشی گشتم..
نفس عمیقی کشیدم..
۱:۰۰ ظهر....
گارسون غذارو آورد و آرومشروع کردمبه غذا خوردن...
۱:۱۵ظهر....
به سمت پارک رفتم و کمی داخل پارک نشستم و آهنگ گوشش دادم..
به کافه رفتم و کمی قهوه خوردم..
زندگیم تلخ بود..
همانند قهوه...
قهوه ای که باریستا.. از تلخی وجودش مایه میزاره...
احساس میکرد باریستا ای هست که زندگیش اش رو مثل قهوه میسازه..
تلخ..
بی احساس..
سرد...
بی روح..
بدون لبخند...
پر از درد...
پرش زمانی ...
۵ و ربع غروب...
یه کوچه پایین تر از عمارت داشتم اطراف رو نگاه میکردم..
داخلماشین نشسته بودم..
دختری با یک لباس خیلی تنگ و کوتاه از در عمارت خارج شد..
مطمئن شدم خودشه.
سوار یه ماشین شد و دور شد
سریع ماشین رو روشن کردم و به دنبالش رفتم
part 3
-لطفا استیک گوشت به همراه نوشابه بیارید..
+چشم مادمازل..
تعظیم کرد و رفت...
گوشیم رو برداشتم و کمی داخل گوشی گشتم..
نفس عمیقی کشیدم..
۱:۰۰ ظهر....
گارسون غذارو آورد و آرومشروع کردمبه غذا خوردن...
۱:۱۵ظهر....
به سمت پارک رفتم و کمی داخل پارک نشستم و آهنگ گوشش دادم..
به کافه رفتم و کمی قهوه خوردم..
زندگیم تلخ بود..
همانند قهوه...
قهوه ای که باریستا.. از تلخی وجودش مایه میزاره...
احساس میکرد باریستا ای هست که زندگیش اش رو مثل قهوه میسازه..
تلخ..
بی احساس..
سرد...
بی روح..
بدون لبخند...
پر از درد...
پرش زمانی ...
۵ و ربع غروب...
یه کوچه پایین تر از عمارت داشتم اطراف رو نگاه میکردم..
داخلماشین نشسته بودم..
دختری با یک لباس خیلی تنگ و کوتاه از در عمارت خارج شد..
مطمئن شدم خودشه.
سوار یه ماشین شد و دور شد
سریع ماشین رو روشن کردم و به دنبالش رفتم
- ۲۶.۰k
- ۲۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط