فیک

#فیک
#نوازش_باد
part ³⁸

●لطفا بیاید برای چکاپ

رفتم و نشستم روی تخت و لباسمو دادم بالا
دستگاه رو گذاشت روی شکمم و بچمو دیدم
●خب مثل اینکه بچه ۱ ماهشه
+۱ماه؟
●بله،هنوزم میخایید بچه رو بندازید؟
_بله
+جیمین
با التماس نگاهش میکردم نمیخام بچمو بندازم
_خانم دکتر فقط بگید چی کار کنیم!
●برای هفته ی بعد نوبت بهتون میدم تا با عمل بچه رو سقط کنیم
_ممنون

جیمین کمکم کرد تا لباسامو درست کنم داشتیم به سمت ماشین میرفتیم ک الان وقتش بود از دستش فرار میکردم بعد از چند ماه میومدم دیدنش شاید نظرش عوض بشه


دستمو ک ول کرد و رفت ماشینو بیاره وقتی مطمعن شدم من توی دیدش نیستم با تمام وجودم میدویدم
اصلا حواسم نبود ک من باردارم و فقط میدویدم
بعد از فک کنم ۳۰ ساعت دویدن  زیر دلم به شدت درد گرفت و ی صندلی پیدا کردم و رفتم و نشستم روش

دردش وحشتناک بود
همینطور ک درد داشتم ی ماشین سیاه ک مثل ماشین جیمین بود جلوم پارک کرد نکنه جیمینه؟!

اهمیتی ندادم در واقع از درد نمیتونستم اهمیت بدم

خیلی وقته گذشته و منم دارم تو خودم می پیچم مطمعنم اون ماشین ماشین جیمین نیست چون اگر جیمین بود الان سرم داد و هوار میکشید


همینطور توی خودم میپیچیدم ک ی نفر جلوم وایساد قیافی اشنایی داشت نمیتونستم خوب ببینم چون از درد زیر دلم چشمام رو روی هم فشار میدادم نفهمیدم چی شد ک چشمام سیاهی رفت و...


خماری😂💔
دیدگاه ها (۵۲)

#فیک #نوازش_باد Part³⁹۴ ساعت بعدچشمامو به زور باز کردمتوی ی ...

#فیک #نوازش_باد Part⁴⁰به سمت کسی ک پیشم بود اشاره کرد زیاد ب...

#فیک #نوازش_باد Part³⁷۲ ساعت بعدبا صدای در زدن کسی به خودم ا...

#فیک #نوازش_باد Part³⁶+من فقط به خاطر جیمین به حرفاش گوش مید...

نام فیک: عشق مخفیPart: 33ویو ات*به ی خدمتکار گفتم ی پتو بیار...

نام فیک: عشق مخفیPart: 48ویو ات*صدام کردن که برم داخل. پاشدم...

نام فیک: عشق مخفیPart: 34ویو ات*یکساعت طول کشید امتحانمو داد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط