جهان به رنج و ملال اغشته است

جهان به رنج و ملال آغشته‌ است.
بوده و هست و خواهدبود.
از شادبودن نترس.
از بلندبلند به ریش دنیا خندیدن.
از این که بگویند دیوانه‌ای، یا حواست به جهان اطرافت نیست، یا بی‌رگی.
بلند و گرم بخند و جانت را ذخیره کن برای مراحل سخت بازی زندگی، جایی که غول‌های مکرر اندوه و نومیدی در انتظار استخوانهایت هستند.
"هیچ‌چیز همیشگی نیست." این جمله ورد زبان پدرم بود، و حالا سالهاست در دقایق مهیب کلافگی _که بدبختانه بسیارند_ به آن پناه می‌برم.
شب‌هایی هست که دلم می‌خواهد همان ثانیه بمیرم، و شب‌هایی هست که دلم می‌خواهد زمان بایستد و من در شوق و شوریدگی جاودانه شوم.
در هر دو حال، حواسم هست که همه‌چیز موقت است.
بله، انسان آونگی است سرگردان بین رنج و لذت.
بدبختانه، توقف ما معمولا در رنج طولانی‌تر است.
دیدگاه ها (۱۵۳)

به این فکر می‌کردم آیا آن‌ها که دوستمان داشتند و نشد یا نخوا...

مرا به یاد بیاور، در سردی بوسه های ناممکن، که در ذهنت قاب می...

آموخته‌ام انسان موجودی است متناقض: تنها، مایل به تنهایی، و ...

می‌خواستم در کلماتم آهنگ یک نوازنده کولی باشد، یک دوره‌گرد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط