پارت پنجم گمشده ای شرق

لی: بله. اینو دو سال پیش دیدی.
ا.ت: آقای لی اجازه هست من برم.
لی: برو. تا منم بیام کارت دارم.
ا.ت: چشم
یهو حس کردم صدام لرزید چون میدونم وقتی اینجوری میگه قرار چی به سرم بیاد.
تهیونگ: یه لحظه صبر کن.
ا.ت: مممم.
لی: تهیونگ اون کار داره باید بره.
تهیونگ: خب. باشه برو.
ا.ت: ممنون. خدانگهدار.
با ترس و لرز رفتم تو اتاقمو قرص حالت تهوع رو خوردم. چند دقیقه بعد لی با اعصبانیت در اتاقمو بستو اومد سمتم. اول خواستم فرار کنم ولی از ترس پاهام قفل کرده بود.
لی: یه بار دیگه فقط یه بار دیگه ازم نافرمانی کنی بلایی به سرت بیارم که اون سرش ناپیدا فهمیدی؟
ا.ت: ب....بله.
چند هفته بعد....
لی: اولش باورم نمیشد فرار کردن زنم تقصیر ا.ت باشه ولی وقتی مدرکا و دوربینا رو چک کردم فهمیدم حقیقت داره. اینقدر اعصبانی بودم که داد زدم: برین بیارنیش اتاقم زود.
وقتی آوردنش و چشمم بهش خورد اعصبانیتم بیشتر شد و داد زدم: چرا اینکارو کردی؟
با گیج نگام کرد و گفت: منظورتون چیه؟
لی: چرا فراریش دادی؟
امروز همین دوتا پارت رو میزارم. اگه حمایت های خیلی پایین باشه هر روز بجای دوپارت یک پارت میزارم. پس بستگی به حمایت های شما داره.