رمان شازده کوچولو

رمان شازده کوچولو

پارت ۹۳

ارسلان: باشه خانم عزیزم

دیانا: ببین ای باباتو

ارسلان: مگه باباش چشه به این خوبی

دیانا: بله صددرصد

ارسلان: اصلا دخترم و بده ببینم دستامو دراز کردم بچه رو ازش بگیرم ای خدا من قربونت برم دستشو روی صورتم نزدیک به لبم بود بوسه ای روش زدم

دیانا: برا ماهم از این کارا بکن ایش

ارسلان: باز شروع شد

دیانا: روم و برگردونم و به ادامه کارم مشغول شدم همش همجا رو بهم میریزه من جمع میکنم بازی میکنن بعدش من باید خراب کاری هارو جمع کنم تهش هم همه ی توجه ها مال نفس خانمه چرا نباشه

ارسلان: زیره لب همینجوری داشت غر میزد خنده کنان به طرف یخچال رفتم پارچ آب و برداشتم و یه لیوان آب ریختم سر کشیدم

دیانا: بازم همینجوری داشتم غر غر میکردم

ارسلان: خوشگلم من کی بهت توجه نکردم

دیانا: همین الان
دیدگاه ها (۵)

رمان شازده کوچولو پارت ۹۴ارسلان: نفس و نشوندم رو اپن شما میخ...

رمان شازده کوچولو پارت ۹۵دیانا: خیلی خوب بسه پرو میشی ارسلان...

رمان شازده کوچولو پارت ۹۲دیانا: با دیدن زهرا( یوی از بهترین ...

ان شازده کوچولو پارت ۹۱ دیانا: ببین با خودت چیکار کردی نگاه ...

رمان بغلی من پارت ۱۲۴و۱۲۵و۱۲۶و۱۲۷و۱۲۸ارسلان: معلومه که میام ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط