پارت
#پارت۱۹
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال#رمان_اروتیک
_ببعی چه بازی گوشی دیری دیرین دیری دیرین
ببعی چقدچموشی دیری ریرین دیری ریرین
بزور چشموبازکردم این صدای مردم ازارازکجامیاد
وای خدا چرا دارم خفه میشم
بااخم های درهم پتوروکنارزدم ک بایه دستویه لنگ گنده مواجه شدم ک پیچیده بود دورم
سرمواروم اروم اوردم بالا خدایا اونی نباشه ک توفکرمه ازلای چشام نگاه کردم ب صورتش ک بادیدن چشای بازش جیغ کشیدممم
همزمان اونم دادبلندی زدوهردومثل برق گرفتاها ازهم فاصله گرفتیم
همینجوری جیغ میزدم ک دادزد
اکتای_دِ بسههههه کرشدم چتهه جن زده شدی
لبخنددندون نمایی زدم
_میشه بگی روتخت من چ غلط میکنی
عاقل اندرسفیه نگام کرد،تونگاهش چقدخرواحمقی خاصی موج میزد
ک باعث شد ب خودم شک کنم یه نگاه ب چپ یه نگاه ب راست اینجاکجاست خخ اینجاک اتاق این هرکوله پس من اینجاچه غلطی میکنم،بایاداوری دیشبوپریودی مثل برق گرفته هاب شلوارم نگاه کردم ای توف تواین شانس من ابروم ب کل رفت
شلوارم پرخون شده بود
من احمق فکر کردم شاشیدم یا اب ریخته روم ک خیسم
وای ارمغان وای چقدامروز خنگ شدم
سرموانداختم پایین یواش جیم بزنم ک باصداش پریدم هوا
_ممنون میشم گندی ک به تختم زدیم پاک کنی
بادست زدم ب پیشونیم خدا امروز از اولش گوهه
سری تکون دادم واسشو سریع راهی اتاقم شدم
یه دوش سرپایی گرفتموحاضرواماده رفتم ب سمت اتاقش چن تقع زدم ک جوابی نداد
دروبازکردم نبود پس بیخیال ملافه ی تختوعوض کردمو انداختم تولباسشویی بشورهه
خودمم یه لقمه گرفتم ازخونه زدم بیرون
توراه همش فکرم ب دیشب کشیده میشددیشب واقعا حالموخوب کرد
***داشتم واسه خودم پاپ کرن درست میکردم ک گوشیم زنگ خوردبازم نگار بیشوریه اهنگ مضخرف گذاشته بودزنگم، هرباریواشکی برمیداشت گوشیمو واسه مسخره بازی اینکارومیکرداخرین بارم اهنگه ببعی چ بازی گوشیو گذاشته بود
ک دوباره تغییرش دادواهنگ ترکی سَنی دیلَر روگذاشت
پوف خبرت بیاد نگار
بالاخره گوشیوجواب دادم اکتای بود
_الو _سلام خوبی
_سلام مرسی کارداشتی
_حتمابایدکارداشته باشم زنگ بزنم،بگذریم شب ناصر(وکیل خانوادگی اکتای)بادخترش میان برای شام میتونی یه چی درست کنی
باتعجب گفتم_ناصرمگه دختر داره
_ارعه الان بحث دخترعه ناصره اخه میگم شام بزار
_کلفتت ک نیستم ب من چه خودت ازبیرون غذا بگیر
نفسشوباحرص دادبیرون
_همون اول بگودیگ الکی وقت ادمونگیر
_روتوبرم بشرتوب من زنگ زدی یامن ب تو
_کاری نداری،خدافظ
هرکول عوضی قطع کرد
ب من چ ک مهمون داری،بلندشدم یکم خونه روجمعوجور کردمومیوه وشیرینی اماده کردم ساعت نزدیکای۷بود یه چایی هم دم کردم وبعدرفتم تواتاقم یه دوش طولانی گرفتم اخیش بالاخره ماهیانه ی کوفتیم تموم شد
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال#رمان_اروتیک
_ببعی چه بازی گوشی دیری دیرین دیری دیرین
ببعی چقدچموشی دیری ریرین دیری ریرین
بزور چشموبازکردم این صدای مردم ازارازکجامیاد
وای خدا چرا دارم خفه میشم
بااخم های درهم پتوروکنارزدم ک بایه دستویه لنگ گنده مواجه شدم ک پیچیده بود دورم
سرمواروم اروم اوردم بالا خدایا اونی نباشه ک توفکرمه ازلای چشام نگاه کردم ب صورتش ک بادیدن چشای بازش جیغ کشیدممم
همزمان اونم دادبلندی زدوهردومثل برق گرفتاها ازهم فاصله گرفتیم
همینجوری جیغ میزدم ک دادزد
اکتای_دِ بسههههه کرشدم چتهه جن زده شدی
لبخنددندون نمایی زدم
_میشه بگی روتخت من چ غلط میکنی
عاقل اندرسفیه نگام کرد،تونگاهش چقدخرواحمقی خاصی موج میزد
ک باعث شد ب خودم شک کنم یه نگاه ب چپ یه نگاه ب راست اینجاکجاست خخ اینجاک اتاق این هرکوله پس من اینجاچه غلطی میکنم،بایاداوری دیشبوپریودی مثل برق گرفته هاب شلوارم نگاه کردم ای توف تواین شانس من ابروم ب کل رفت
شلوارم پرخون شده بود
من احمق فکر کردم شاشیدم یا اب ریخته روم ک خیسم
وای ارمغان وای چقدامروز خنگ شدم
سرموانداختم پایین یواش جیم بزنم ک باصداش پریدم هوا
_ممنون میشم گندی ک به تختم زدیم پاک کنی
بادست زدم ب پیشونیم خدا امروز از اولش گوهه
سری تکون دادم واسشو سریع راهی اتاقم شدم
یه دوش سرپایی گرفتموحاضرواماده رفتم ب سمت اتاقش چن تقع زدم ک جوابی نداد
دروبازکردم نبود پس بیخیال ملافه ی تختوعوض کردمو انداختم تولباسشویی بشورهه
خودمم یه لقمه گرفتم ازخونه زدم بیرون
توراه همش فکرم ب دیشب کشیده میشددیشب واقعا حالموخوب کرد
***داشتم واسه خودم پاپ کرن درست میکردم ک گوشیم زنگ خوردبازم نگار بیشوریه اهنگ مضخرف گذاشته بودزنگم، هرباریواشکی برمیداشت گوشیمو واسه مسخره بازی اینکارومیکرداخرین بارم اهنگه ببعی چ بازی گوشیو گذاشته بود
ک دوباره تغییرش دادواهنگ ترکی سَنی دیلَر روگذاشت
پوف خبرت بیاد نگار
بالاخره گوشیوجواب دادم اکتای بود
_الو _سلام خوبی
_سلام مرسی کارداشتی
_حتمابایدکارداشته باشم زنگ بزنم،بگذریم شب ناصر(وکیل خانوادگی اکتای)بادخترش میان برای شام میتونی یه چی درست کنی
باتعجب گفتم_ناصرمگه دختر داره
_ارعه الان بحث دخترعه ناصره اخه میگم شام بزار
_کلفتت ک نیستم ب من چه خودت ازبیرون غذا بگیر
نفسشوباحرص دادبیرون
_همون اول بگودیگ الکی وقت ادمونگیر
_روتوبرم بشرتوب من زنگ زدی یامن ب تو
_کاری نداری،خدافظ
هرکول عوضی قطع کرد
ب من چ ک مهمون داری،بلندشدم یکم خونه روجمعوجور کردمومیوه وشیرینی اماده کردم ساعت نزدیکای۷بود یه چایی هم دم کردم وبعدرفتم تواتاقم یه دوش طولانی گرفتم اخیش بالاخره ماهیانه ی کوفتیم تموم شد
- ۶.۴k
- ۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط