part

part:1

سلام اتم دوست دختر مخفی جونگکوک راستش بخاطر کمپانی‌مجبوریم فعلا مخفیانه رابطه مون رو ادامه بدیم و نمیتونیم به آرمی بگیم
ات ویو:آخر شب بود و ساعت نزدیک دو بود..لامپ های کل خونه رو خاموش کرده بودم و توی اتاق داشتم با لپ تاپم سریال مورد علاقم رو میدیدم که یهو صدای در رو شنیدم،..
نکنه آرمی ها فهمیده باشن من دوستಠ_ಠ دختر جونگکوکم و اومده باشن سراغم..
جونگکوک ویو:نزدیک ساعت دو بود که تمرینم تموم شد چون آخر شب بود و خونه ات نزدیک بود و دلم هم براش خیلی تنگ شده بود تصمیم گرفتم امشب برم خونه ات و پیش عشقم بخوابم پس سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه ات چون میدونستم این ساعت معمولا بیداره پس خودش در رو برام باز کنه و سوپرایز بشه
ات:نباید انقدر بترسم بالاخره باید در رو باز کنم رفتم سمت در و در رو باز کردم دیدم جونگکوکه..
سلام بیبی
_سلام
جونگکوک وارد خونه شد و آروم کمرم رو گرفت و منو به خودش نزدیک کرد و لبم رو بوسید..
_چرا این ساعت اومدی؟
لبخندی زد
یعنی آدم نباید بیاد پیش عشقش؟ اگه ناراحتی برم
_نه خیلی هم خوشحالم خیلی دلم برات تنگ شده بود
براید بغلم کرد و برد سمت اتاق دونفرمون من رو روی تخت گذاشت
بیبی من میرم حموم تو هم میای؟
از حرف غیر منتظرش خندم گرفت
_نه من تازه از حموم اومدم
میدونستم منظورش چیه ولی از قصد نرفتم که باهاش یکم شوخی کنم
باشه تنهایی میرم ولی بعد حموم اینکه هیچ کاری رو نکنیم رو تضمین نمیکنم
نیشخندی زدم..‌.



ღ10

#فیک #چند‌پارتی #جونگکوک #اسمات
#سناریو #چند‌پارتی‌اسمات
دیدگاه ها (۵)

part:6جونگکوک ویورفتم دم در خونه ات و در زدم جونسول اومد و ب...

part:7 جونسول با سگش بدو بدو رفت سمت اتاقی که قرار بود اتاق ...

part:5گفتم بیا مطمئن باش اگه بیای پشیمون نمیشی توی کافه........

heart..part:1دونفر که توی یه خانواده ی ثروتمند بزرگ شدن و وا...

سناریو دو پارتی باجیساعت ۸:۰۵ دقیقه؛رفتن سمت شهر بازی=اونجا ...

سناریو؛دو پارتی باجیویو نویسنده؛ ات دو ساله که با باجی تو را...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۳ توی بیمارستان با هم صحبت کردیمهلن : عش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط