رمان بغلی من

رمان بغلی من

پارت ۷۵

ارسلان: قول میدم دردت نیاد باشه

دیانا: قول دادیا

ارسلان: قول جلوی دارو خونه نگر داشتم و سرم گرفتم خوب خانم الان من کجا براتون اینو بزنم

دیانا: رفتیم خونمون من روی تخت میخوابم تو بزن

ارسلان: سری با تاسف تکون دادم و تک خنده ای کردم و حرکت کردم

... دقايقي بعد ....

دیانا: قول دادیا

ارسلان: چشم فقط دستتو تکون نده خوب
دیانا: سری تکون دادم در سوزن و برداشت که یهو بغض کردم و فین فینم شروع شد
دیدگاه ها (۱)

رمان بغلی من پارت ۶۶ ارسلان: بخدا چیزی نیست پنبه رو آغشته به...

رمان بغلی من پارت ۷۷... فردا ...دیانا: با صدای گوشیم چشامو ب...

رمان بغلی من پارت ۷۴ارسلان: لبخندی بهش زدم و روی سینش چرخوند...

رمان بغلی من پارت ۷۳ ارسلان: قهقهه ای سر دادم و گفتم چرا دیا...

مان بغلی من پارت ۷۱دیانا: سری تکون دادم و با ذوق اولین شکلات...

رمان بغلی من پارت ۵۴یاشار: آروم سری تکون دادم و نگاهی به ستا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط