پارت هفتدهم
پارت هفتدهم
ات ویو
پامم انداز مرد و یکی زدم ت شکمش و دکمه همو بستم
همه چیز میزایی ک بهم بودو کندم و بدو رفتم بیرون اون پسره داشت دنبالم می گشت تا منو دید گفت
پسره:خب..... نگفتی چی گیرم می یاد
+اووووف بیا اینم پولت
پسره خیلی خب باید چی کار کنم
+باید هیاما رو در کل روز اذیت کنی
پسره:ولی اون خیلی خطر ناکه
+برا من مهم نی اگه نمیری پولمو بده
پسره؛:ن ن می رم
+خب نقشه از این قراره ک ت میری داخل کلاس و اوند هنوز نیومده و کتاب این زنگ رو می زاری ت کیفش این زنگ اول زنگ سوم ی چی دیگه رو می زاری از بچه ها ت کیفش میخوان ببینم ت این شرایط چ کار می کنه
پسره:اوک
ادمین ویو
زنگ خورد ولی اون پسره ک پول گرفته بود از اول زنگ تا اخر زنگ ت کلاس بود و نقشه ی ات رو عملی کرد
وقتی معلم اومد پسره ب معلم گفت
پسره:کتابم نیست خودم یادمه ک برش داشتم حالا نی
معلم:بزار کیفت نگاه کنم
معلم کیف پسر رو زیر و رو کرد اخر پاپیون هیاما رو پیدا کرد و عصبی ب هیاما گفت
معلم:هیاما این چیه؟ ( عصبی و کمی داد)
&چ..... چی کار من نیست من.. من خودم گم کردم پاپیونمو
معلم:اینو می گی( پاپیون کوچولو رو نشون داد)
&معلم ب خدا کار من نی
معلم:کیفتو بده ب من
&بفرما
معلم داخل کیفو نگا کرد و وقتی کتاب پسر و
رو دید از کیف بیرون اوردش و ب هیاما گفت
معلم:ازت بعید بود برو دفتر مدیر
&ولی.....( بغض)
معلم:الان( داد)
&چشم( بغض شدید تر)
ات داشت با نارحتی و معصومیت نگاش می کرد نگاهش ب هیامای جلو در می گف نرو
هیاما در جواب بهش ی لبخند زد و رف
ات احساس گناه می کرد ولی این کار بهترین جواب بهش بود
زنگ سوم
ات عملیات زنگ سوم رو لغو کرد و نصف پولو گرف
چان هر تمام این اتفاقات ات رو زیر نظر داشت و فهمیده بود کار اونه پلی بخاطر معشوقش کاری نمی کرد تا اینکه.......
ات ویو
پامم انداز مرد و یکی زدم ت شکمش و دکمه همو بستم
همه چیز میزایی ک بهم بودو کندم و بدو رفتم بیرون اون پسره داشت دنبالم می گشت تا منو دید گفت
پسره:خب..... نگفتی چی گیرم می یاد
+اووووف بیا اینم پولت
پسره خیلی خب باید چی کار کنم
+باید هیاما رو در کل روز اذیت کنی
پسره:ولی اون خیلی خطر ناکه
+برا من مهم نی اگه نمیری پولمو بده
پسره؛:ن ن می رم
+خب نقشه از این قراره ک ت میری داخل کلاس و اوند هنوز نیومده و کتاب این زنگ رو می زاری ت کیفش این زنگ اول زنگ سوم ی چی دیگه رو می زاری از بچه ها ت کیفش میخوان ببینم ت این شرایط چ کار می کنه
پسره:اوک
ادمین ویو
زنگ خورد ولی اون پسره ک پول گرفته بود از اول زنگ تا اخر زنگ ت کلاس بود و نقشه ی ات رو عملی کرد
وقتی معلم اومد پسره ب معلم گفت
پسره:کتابم نیست خودم یادمه ک برش داشتم حالا نی
معلم:بزار کیفت نگاه کنم
معلم کیف پسر رو زیر و رو کرد اخر پاپیون هیاما رو پیدا کرد و عصبی ب هیاما گفت
معلم:هیاما این چیه؟ ( عصبی و کمی داد)
&چ..... چی کار من نیست من.. من خودم گم کردم پاپیونمو
معلم:اینو می گی( پاپیون کوچولو رو نشون داد)
&معلم ب خدا کار من نی
معلم:کیفتو بده ب من
&بفرما
معلم داخل کیفو نگا کرد و وقتی کتاب پسر و
رو دید از کیف بیرون اوردش و ب هیاما گفت
معلم:ازت بعید بود برو دفتر مدیر
&ولی.....( بغض)
معلم:الان( داد)
&چشم( بغض شدید تر)
ات داشت با نارحتی و معصومیت نگاش می کرد نگاهش ب هیامای جلو در می گف نرو
هیاما در جواب بهش ی لبخند زد و رف
ات احساس گناه می کرد ولی این کار بهترین جواب بهش بود
زنگ سوم
ات عملیات زنگ سوم رو لغو کرد و نصف پولو گرف
چان هر تمام این اتفاقات ات رو زیر نظر داشت و فهمیده بود کار اونه پلی بخاطر معشوقش کاری نمی کرد تا اینکه.......
- ۸.۲k
- ۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط