پارت نوزدهم رمان تب داغ هوس:

19


خب به هر حال ماجرا رو جوري بايد جلوه بدم که تو مزاحمم شدي پس رو شراکتم با پدرت هم تاثير خواهد داشت و اون موقعه است که نفس حسين پناهي(پدرمو ميگفت )بي نفس ميشه ولللللللييييي عزيزم «دوباره شروع کرد به دورم چرخيدن و پشت سرم ايستاد و دهنشو نزديک گوشم کرد و گفت :»با من باشي بابات هيچي از قضيه نميفهمه به روبرو نگاه کردم ازش ميترسيدم ديگه نه راه پس داشتم نه پيش دومرتبه اروم تو گوشم گفت :مي خواي تصميم بگيري اينم در نظر بگير عزيزم که خوشي خونواده ي پناهي در دست توا ِميدوني چرا؟ چون من ترو ميخوام واگر تو پسم بزني مجبورم حرصموسر سرمايه اتون توي شرکتم خالي کنم تموم داراي پنجاه و خرده اي ساله ي  بابات تو شرکت من خوابيده ميدوني که؟ با وحشت برگشتم نگاش کردم چرا انقدر پس فطرته؟چطور انقدر راحت از مال خوري حرف ميزنه؟داره تهديدم ميکنه ؟يه قدم به عقب رفتم و گفتم : _تهديدم ميکنيد؟ شونه بالا انداخت وگفت: تو اسمشو ميذاري تهديد؟من اسمشو ميذارم راهنمايي براي اينکه تصميم درستو بگيري بهش نگاهمو دوختم دل چرکين بودم و پر از حرص و ترس دل آشوبه اي داشتم که خدا ميدونست چقدر وسعت داشت تموم دار و ندارمون تو دستاش بود اونم بي مدرکو سند؛
دیدگاه ها (۰)

پارت بیستم رمان تب داغ هوس:

پارت بیست و یکم رمان تب داغ هوس:

پارت هجدهم رمان تب داغ هوس:

پارت هفدهم رمان تب داغ هوس

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط