قرآن چمدان بدرقه بتاب شدم

قـرآن، چمدان، بدرقـه، بےتاب شدم
بیــمار و پراکنده و بےخـواب شدم

یک کاسه ی آب و برگ تر چیزی نیست
رفتے و خودم پشت سرت آب شدم
دیدگاه ها (۱۸)

همین الان یهوویی

پسر فاطمه شرمنده اگر میبینیکوچه آماده شده تا برسی دلها نه...

پــِدَربُزرگ آنقَدْرْ ســیگار کِشـْید تـا مُــرد مُدَتی بعد‌...

- اِحـساسـِت چـیــ شُد[؟]+ کُـشــتَمِــشـ :)- چــِرا[!؟]+ مـ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱

پارت11رمان فیککه یهو نگاه های سنگین کشی رو روی خودم حس کردمن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط