توچه کردی که دلم را به تنم لرزاندی

تـوچه ‌‌‌کردی" که‌ دلم را به‌ تنم لرزاندی
یک‌شبه‌‌ آمدی ‌وُ در دلم عُمری ماندی

درنگاهت‌چہ‌فروغ‍ے‌نهان‌بود‌کہ‌از پرتو ِآن
عشق بر دخمہ‌‌‌‌‌ی تاریکِ دلم افشاندی

نہ‌توآن‌سان ‌‌بر ِمن‌‌بودی‌وُ نہ‌من‌‌در بِرِتو
کہ‌‌بدین ‌سان ‌تو مرا والہ‌ی خود گرداندی

این‌چہ‌حسّے‌‌ست‌‌‌‌کہ‌از بَهرِتو دردل‌دارم
آن‌‌چہ‌‌‌احساس ‌‌خوش‍ے‌‌بود کہ‌‌سویم ‌راندی

توچه ‌کردی که ‌با جرعه‌‌‌ای ازجامِ لبت
چشمه‌‌ی مِهر به ‌صحرای دلم جوشاندی

تو نبودی, من از عشق چه می ‌دانستم توچه ‌‌خوب ‌آمدی‌و ُخوب ‌به‌من ‌فهماندی
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://telegram.me/monlightyy/foad
دیدگاه ها (۱۴)

دلم روزهای کودکیم را میخواهدروزهای بیخیال بودن، روزهای خالی...

زیباترین حکمت"دوستی"به یادهم بودن استنه درکنارهم بودن...!سلا...

بذار بگمبغض که میکنیگریه م میگیرهخنده ت که بگیرهحالم ازهمیشه...

بدترین لحظه اونجاست کهبا چشمای اشکی بخندی.که ثابت کنی کم نیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط