لبهای غزلخوان تو را بوسه زنم سخت

.......
لبهای غزلخوان تو را بوسه زنم سخت
مدهوش نفسهای تو این عاقل خوشبخت

تا شعر تلاوت کنی و شور برانی
چون جام شرابی بنشینم لب آن تخت

دستت به کمرحلقه ی آغوش تو هم تنگ
دیوانه شوم در دم و آزاد کنی رخت

بر سیم نفسهای تو مضراب لبم ضرب
با بوسه ی پیوسته ی تو جان و تنم لخت

بر بستر تنهایی ما مرغ حق؛ آهنگ
پر کرده نهانخانه ی ما،شادم ازاین بخت

عطر تن گلخانه ی تو بوی تن من
دستان تو در دست و خیالی که شود تخت

هر بند من و تو شده اینجا گره در هم
ناگفته زیاد است ولی قافیه ام سخت.....
دیدگاه ها (۴)

.......ناز کمتر کن، که من اهل تمنّا نیستمزنده با عشقم، اسیر ...

.......آنقَدَر بی تو در این شهر خرابم که نگوآنقَدَر دوری تو ...

......خــدا کند که مــرا ناگهان رهـا نکنیبمان که قلب مرا از ...

......باز امشب از خیال تو غوغاست در دلمآشوب عشق آن قد و بالا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط