ازدواج زوری p18

بعد از ناهار
کوک:یونا
یونا:جونم
کوک:بیا یه مدت از هم فاصله بگیریم
یونا:چرا
کوک:فقط یک هفته اوکی
یونا :باشه
ات ویو:
چند روزیه حالم داره بد میشه امروز رفته بودم دکتر و فهمیدم که از کوک حاملم
کوک:
امروز میخواستم برم دکتر چون مادرم اونجا بود تا رفتم خوردم به یه دختری که قیافش آشنا بود وایسا ببینم ات ؟
کوک:ات؟
ات:کوک؟
ات:تو اینجا چیکار می‌کنی
کوک:خودت اینجا چیکار می‌کنی
ات:اومدم آزمایش خون بدم یه چکاب بگیرم
کوک:اهم
ات:خب به سلامت
کوک:ات وایسا
ات: چی میگی؟
کوک:بیا فقط یک هفته پیش هم بمونیم فقط یک هفته
ات:نه
ات رفت خونه
ات ویو:تا در خونه رو باز کردم رفتم توی اتاق و دیدم سوهو یه دختری دارن ... میکنن و زود از خونه زدم بیرون و گریه میکردم
تصمیم گرفتم چند روزی برم است لس آنجلس پیش داداشم تهیونگ
شرط :
فالور :۸۰
لایک:۳۰
کامنت:بالای ۵۰
دیدگاه ها (۷۹)

ازدواج زوری p19

ازدواج زوری p20

ازدواج زوری p17

ازدواج زوریp16

عشق چیز خوبیه پارت ۱۲ بادیگارد اومد بادیگارد : قربان فهمیدم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط