رمان ایدل من
رمان: ایدل من
( درخواستی)
پارت ۴
ات: نیس...
شوگا: خودت خوب میدونی که تا صبح هم که بگی خنگ نیستی من میگم هستی پس بهتره همینجا تموم کنیم
ات : اگه من خنگم پس چرا دوسم داری ؟
شوگا: چون عاشق این خنگیت شدم
ات: وویییارمغترت( وی ذوق میکند )
.
ات: همینجا نگه دار
شوگا: نرم جلوتر ؟
ات: نههه مامانم پارم میکنه
شوگا: باشه..مواظب خودت باش
ات: توهم همینطور خداحافظ
شوگا: خداحافظ
شب موقع شام
نشسته بودیم غذامونو میخوردیم
فکر کنم الان وقتش باشه
ات : من میخوام به چیز مهم بگم
بابا: چی ؟!
ات: آدمممم ....گفته بودم آیدل شدن رو دوست دارم ؟
مامان: هزار بار گفتی خب !
ات: رفتم تست دادم قبول شدم
مامان: چی ؟!
بابا: شوخی میکنی دیگه ؟!
ات: نه واقعاً میگم کمپانی هایب قبولم کرده
مامان: خودت خوب میدونی که قرار نیست بری
ات: ولی من تصمیممو گرفتم دیگه نمیخوام به حرف.....
حرفم قطع شد یعنی بابام اینکارو کرد
میتونم شرط ببندم جای دست بابام روی صورتم تا چند روز میمونه
بابا: اگه بخوای به این کارای چرت و پرتت ادامه بدی من میدونم و تو ..یه کاری میکنم به جای اشک خون گریه کنی ( داد)
ات: ولی من تصمیممو گرفتم میخواین قبول کنین میخوای نکنین ( بلند )
ایندفعه مامانم بود که زد توی صورتم
مامان : گمشو از خونه من برو بیرون ( بلند)
ات: ولی ماما...
مامان: همین که گفتم
گوشیمو از روی میز برداشتم و همون موقع از خونه زدم بیرون
لباسم یه شلوار و تیشرت طرح بتمن بود
همینطوری پیاده از روی آدرسی که شوگا داده بود رفتم که رسیدم به یه ساختمون که دقیقا همون اسمی رو داشت که شوگا گفت
رفتم جلوی در که برم تو ولی یکی جلومو گرفت
؟: شما نمیتونید برید داخل
ات: ولی من
ای واییی کارتمو جا گذاشتم
گوشیمو در آوردم و زنگ زدم شوگا
شوگا: الو
ات: سلام
شوگا: سلام خوبی
ات: بد نیستم خواب بودی ؟
شوگا: نه بابا با این سر و صدای بچه ها مگه میشه خوابید
ات: میای دم در ؟
شوگا: دم خوابگاهی؟
ات: آره
گوشی رو قطع کرد و ده ثانیه بعد جلوی در ظاهر شد و بغلم کرد
شوگا: اینجا چیکار میکنی؟
ات: همینطور که ظهر گفتی ...از خونه بیرونم کردن 😁
شوگا: حرف های من همیشه درسته 😎
ات: بله
شوگا: چرا نیومدی بالا
ات: کارتمو یادم رفت بیارم
شوگا: خب بیا بریم
دست شوگا رو گرفتم و باهم رفتیم بالا پشت یه در
شوگا: یه لحظه اینجا وایسا حالا میام
شوگا رفت داخل ولی صداش میومد
شوگا: بلیزاتونو تنتون کنید جلوی دهنتون هم بگیرید فحش ندید ات اومده ...بیا تو
درو باز کردمو رفتم داخل
( درخواستی)
پارت ۴
ات: نیس...
شوگا: خودت خوب میدونی که تا صبح هم که بگی خنگ نیستی من میگم هستی پس بهتره همینجا تموم کنیم
ات : اگه من خنگم پس چرا دوسم داری ؟
شوگا: چون عاشق این خنگیت شدم
ات: وویییارمغترت( وی ذوق میکند )
.
ات: همینجا نگه دار
شوگا: نرم جلوتر ؟
ات: نههه مامانم پارم میکنه
شوگا: باشه..مواظب خودت باش
ات: توهم همینطور خداحافظ
شوگا: خداحافظ
شب موقع شام
نشسته بودیم غذامونو میخوردیم
فکر کنم الان وقتش باشه
ات : من میخوام به چیز مهم بگم
بابا: چی ؟!
ات: آدمممم ....گفته بودم آیدل شدن رو دوست دارم ؟
مامان: هزار بار گفتی خب !
ات: رفتم تست دادم قبول شدم
مامان: چی ؟!
بابا: شوخی میکنی دیگه ؟!
ات: نه واقعاً میگم کمپانی هایب قبولم کرده
مامان: خودت خوب میدونی که قرار نیست بری
ات: ولی من تصمیممو گرفتم دیگه نمیخوام به حرف.....
حرفم قطع شد یعنی بابام اینکارو کرد
میتونم شرط ببندم جای دست بابام روی صورتم تا چند روز میمونه
بابا: اگه بخوای به این کارای چرت و پرتت ادامه بدی من میدونم و تو ..یه کاری میکنم به جای اشک خون گریه کنی ( داد)
ات: ولی من تصمیممو گرفتم میخواین قبول کنین میخوای نکنین ( بلند )
ایندفعه مامانم بود که زد توی صورتم
مامان : گمشو از خونه من برو بیرون ( بلند)
ات: ولی ماما...
مامان: همین که گفتم
گوشیمو از روی میز برداشتم و همون موقع از خونه زدم بیرون
لباسم یه شلوار و تیشرت طرح بتمن بود
همینطوری پیاده از روی آدرسی که شوگا داده بود رفتم که رسیدم به یه ساختمون که دقیقا همون اسمی رو داشت که شوگا گفت
رفتم جلوی در که برم تو ولی یکی جلومو گرفت
؟: شما نمیتونید برید داخل
ات: ولی من
ای واییی کارتمو جا گذاشتم
گوشیمو در آوردم و زنگ زدم شوگا
شوگا: الو
ات: سلام
شوگا: سلام خوبی
ات: بد نیستم خواب بودی ؟
شوگا: نه بابا با این سر و صدای بچه ها مگه میشه خوابید
ات: میای دم در ؟
شوگا: دم خوابگاهی؟
ات: آره
گوشی رو قطع کرد و ده ثانیه بعد جلوی در ظاهر شد و بغلم کرد
شوگا: اینجا چیکار میکنی؟
ات: همینطور که ظهر گفتی ...از خونه بیرونم کردن 😁
شوگا: حرف های من همیشه درسته 😎
ات: بله
شوگا: چرا نیومدی بالا
ات: کارتمو یادم رفت بیارم
شوگا: خب بیا بریم
دست شوگا رو گرفتم و باهم رفتیم بالا پشت یه در
شوگا: یه لحظه اینجا وایسا حالا میام
شوگا رفت داخل ولی صداش میومد
شوگا: بلیزاتونو تنتون کنید جلوی دهنتون هم بگیرید فحش ندید ات اومده ...بیا تو
درو باز کردمو رفتم داخل
- ۱۳.۱k
- ۱۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط