" میسوخت "تمام دیشب را نخوابیدم و بالای سرش با کهنه ای خیس بیدار ماندم . .فکر میکردم "تب " کرده است . . .نمیدانستم که حرارت تنش از این است که تمام "دیروز " را در آغوش دیگری بوده . . .