حکایت زن محکم و استوار همیشه دروغ بود

حکایت زن محکم و استوار همیشه دروغ بود ،
هیچ دختر بچه ای برای تبدیل شدن به زنی محکم و استوار زاده نمی شود .
همگی به شاهزاده ای لوس شبیه اند که معصومانه رویا می بافند .
سرنوشت است که آنها را جادوگر ، فتان و دلبر ، و یا زنی قوی و نیرومند میکند .
قول هایی که فقط حرف بودند ،
تقدیرهایی که نیمه کاره ماندند ،
شادی هایی که اتفاق نیفتادند
، مرگ ها ،
جدایی ها ،
به انسان نیرو می دهد .

و آن هنگام که رویاهای بافته شده با کارت های بازی چون قلعه ای سنگی فرو میریزد خداوند به انسان نیرو میدهد تا زیر آوار آنها له نگردد .

مادرم زن نیرومندی بود ،
من شیفته ی آن نیرو بودم ،
تصور میکردم که هرگز به مانند او نخواهم شد ، اما متاسفانه شدم .

اگر روزی صاحب دختری شوم
آرزو میکنم به جای زنی نیرومند ، زنی شاد باشد ...
دیدگاه ها (۴)

حالم بهتر استانقدر که می توانم گریه کنمانقدر که می توانم برخ...

می گفت عشق مثل یک بیماری میمونهکه تو هر آدمی یک جور بروز میک...

دلم میخواهد روزی برسد که بدون دغدغه اینکه فردا زود به سرکار ...

همیشه یک نقطه روشن هستیک دلخوشی کوچکیک فردا..یک کسی چه میدان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط