بانوی مقدس

𝐩𝐚𝐫𝐭 𝐟𝐨𝐮𝐫


در کافه رستوران
روی صندلی چوبی نشسته بودیم تایجو روبه روی من و دخترم نشسته بود
تایجو:پس...ازدواج کرده بودی*جدی*
-آره اما بعد جدا شدم...
تایجو:... *جدی*خب اون احتمالا لیاقتت رو نداشته
-اره... اون یه عوضی بود که فقط بخاطر پولم باهام بود
کامیرا فقط ساکت نشسته بود کنارم و سرش را پایین انداخته بود
تایجو:اسمت چیه؟! *جدی*
کامیرا که متوجه صدای تایجو شد سریع خودش رو جمع و جور کرد و جواب داد
کامیرا:ک.. کامیرا ه.. ه.. هستم! *لبخند استرسی*
تایجو:از من میترسی کامیرا؟!
-*خنده ریز*
کامیرا:نه نه چرا ب.. بت.. بترسم جناب؟!
تایجو خنده ای اروم کرد و نیشخندی زد و بعد یه ابنبات کوچیک از جیب کت نسکافه ای رنگش در اورد و دستش رو دراز کرد و ابنبات رو روبه کامیرا گرفت
تایجو:بیا، خجالت نکش کامیرا
کامیرا نگاهی کرد و دستش رو دراز کرد و ابنبات رو گرفت و بهش نگاهی کرد
تایجو:طعمش توت فرنگیه...
کامیرا با کمی ذوق ابنبات را باز کرد و پوستش رو داد دست من و ابنبات رو خورد
-بله...
کامیرا لبخندی زد درحالی که ابنبات در دهانش بود
تایجو:بعد این مدت که دیدمت نمیخوایی منو مهمون کنی بیام خونت؟!
-من که از خدامه اگه کاری نداری خوشحال میشم بیایی رفیق قدیمی
تایجو خنده ای سر داد و دستی به موهایش کشید و داستانش را روی میز گذاشت
تایجو:پس من شب بمونم؟!
-بمون من که از خدامه
کامیرا:نسکافه میخوام
-نسکافه؟! خب باشه پس... تو چی تایجو؟!
تایجو:یه قهوه تلخی میخورم
-منم یه قهوه ترک میخورم... گارسون!!
گارسون اومد سمتمون و سفارش دادیم و تایجو با کامیرا یکم حرف میزد که کامیرا یخش باز شد و کم کم اونم راحت تونست با تایجو حرف بزنه...
تایجو:هنوز هم جاسوسی میکنی؟!
-چ.. چی ن.. نه اون که مال قبلا بود دیگه از من گذشته
کامیرا:جا.. جاسوسی چی؟!


(برای پارت بعد 20 لایک)
دیدگاه ها (۱)

تیکتاکر قاتل

سفر جنگلی

ماموران پاکسازی

( گناهکار ) ۱۰۹ part همه به حرف های زیبای ات گوش میدادن و هی...

ادامه پارت قبل صاف ایستاد و لیوان رو از جونگ کوک گرفت بعد از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط