part

part 162
ری: چرا صبح بیدار شدی
سوزومه: میخوام برم پیش پدرم
ری: برسونمت
سوزومه: مگه نمیری دانشگاه؟
ری: تو راه میرسونمت
سوزومه: اوکی
باهم صبحونه خوردن وباهم سوار ماشین شدنو راه افتادن ری سوزومه رو سر قبر پدرشو رفت دانشگاه سوزومه با کمی استرس رفت پیش باباش و کنار قبر باباش نشست
سوزومه: سلام بابا جون من اومدم من اینجام منو میبینی بابا میبینی تنها بچت داره چی میکشه بابا بچت تنهاست قفسه سینش داره میسوزه
سوزومه: بابا جون دلم برات تنگ شده نمیخوای دلتنگیم رو برطرف کنی. زنت یه شوهر دیگه گرفته و باهاش خوشه ولی پسرش منو با درد قلبم ولم کرد بابا منو تورو نداشتم وقتی که داشتن منو بزور وادار به ازدواج میکردن من تورو نداشتم وقتی شوهرم بهم خیانت کرد الانم توروندارم وقتی داره قلبم میسوزه بابا داری صدامو میشنوی میشه کمکم کنی میشه یه راهی برام نشون بدی؟
سوزومه اروم گریه میکرد سرشو روی سنگ گذاشتو کچشاشو بست
سوزومه: قلبم مثل همین سنگ قبر سرد شده سردمه به بغلت نیاز دارم بابا
سوزومه ساعت ها با باباش صحبت کرد اون فک میکرد پدرش تنها کسی که میتونه بدون هیچ خستگی به حرفاش گوش بده اون کسی که میتونه درکش کنه اروم اروم چشماش بسته شد و به خواب رفت خواب باباش رو میدید که تو کوچیکیش چطوری باهاش بازی میکرد پدرش هی صداش میکردو اونم بطرفش میدویید و باباش هم ازش فرار میکرد
سوزومه: بابا وایسا الان میگیرمت
بابا: اگه میتونی بگیرم
بعد چند مین سوزومه خسته شد نشست روی چمنا و شروع کرد به گریه کردن یهو یه صدایی اومد صدای بابا جنیور بود اومد کنارشپ موهاشو نوازش کرد
بابا جنیور: عزیزم گریه نکن الان کنارتم
سوزومه: تو که بابام نیستی بابای من اونجاست اونجا واستاده
بابا جنیور: نه من باباتم از الان به بعد من باباتم عزیزم بگو بابا
سوزومه: خفشو بابای من اونجاست تو نمیتونی جاشو بگیری تو هرکاری بکنی نمیتونی جاشو برام پر کنی
سوزومه با گریه بچگانش دویید طرف باباشو اونو بغل کرد
سوزومه: مگه نه بابا اون نمیتونه جاتو بگیره تو بابای منی تو تنها بابای منی مگه نه؟ مگه نه باباجون
دیدگاه ها (۱)

part 163بابا: اره بابایی من فقط باباتم اگه تو منو نبینی بدون...

part 164گرفت ری: خفه نشی یه وقت بیبی سوزومه با دهن پر گفت سو...

part 161لیلی: از کجا مطمعنی الان که تو یه دانشگاهید هروز قرا...

part 160جنیور: میشه یکم صحبت کنیم سوزومه بهش از سرتاپا نگاه ...

عشق من🎀(پارت ۱)مثل همیشه بود.حوصله سر بر،عاشق عکاسی بود اما ...

قاصدک کپچولوی من💔🥀پارت۴(فلش بک به یک ساعت بعد) دکتر. اقای کی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط