گفتم که عطش میکشدم در تب صحرا

.گفتم که عطش می‌کشدم در تب صحرا
گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا

گفتم که نشانم بده گر چشمه ای آنجاست
گفتی چو شدی تشنه ترین قلب تو دریاست
گفتم که در این راه کو نقطه ی آغاز
گفتی که تویی تو خود پاسخ این راز ...


💥💥💥
دیدگاه ها (۰)

ممنوعه‌ی من جانِ منی می‌دانی.....! ؟#یگانه_حق_پرست🌹💫

در این جادو شبِپوشیده از برگِ گلِ کوکب...دلم دیوانه بودن با ...

مغزهای فاحشه را با هیچ دارویی نمی‌توان درمان کرد ، چون گرگ ز...

جان به کف، خنده به لب شعله به دل، شور به سرجان فدا در رهِ جا...

آمده‌ای که راز من بر همگان بیان کنی🌸و آن شه بی‌نشانه را جلوه...

# رز _ سیاه PART _ 37 هاتسوکی: چیشد تارا... چرا یهو غیبت زد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط