مروارید آبی

مروارید آبی
Part ⁷⁵
ویو کوک
بعد اینکه لباس هامو عوض کردم برگشتم طرف لانا با صحنه ای که دیدم خنده ام گرفت
_ببینم چرا چشماتو گرفتی؟(خنده)
+چرا یهو لباس تو درمیاری؟ 🫣
_باشه حالا بیا بریم که خیلی گشنمه
اروم اروم دستاشو از جلوی چشمام ورمیداره
+ چه جذابب
_ فردا شب تو عمارت یه جذابی نشونت بدمممممم
+ 😐🙄🤐
ویو کوک
دست لانا رو گرفتم و از اتاق رفتیم بیرون از پله ها اومدیم پایین و به سمت میز رفتیم همه دور میز نشسته بودن
_ زن داداش سلیقه ات حرف نداره
☆ سلیقه اش خوبه که بهم جواب مثبت داد😼
#اههه😩
_+~&♡☆ (خنده)
فلش بک به اشپزخونه *
ویو لانا
داشتم ظرف هارو میشستم که تموم شد و دستی رو شونه ام حس کردم
♡بیا اینجا بشین تا باهم حرف بزنیم
+الان میام (لبخند)
دستکش و دراوردم و دستامو شستم و رو میز چهار نفره اشپزخونه پیش میا و یونا نشستم که میا پاشد
الان میام بزارید چایی بریزم
& خب پس میا جون تو برای مردا بریز منم برای خودمون همینجا میخوریم
♡باشه
پنج دقیقه بعد...
♡خبب اومدم
&بفرماا چایی
+♡ ممنون
&خببب زن داداش تو چجوری با کوک اشنا شدی؟
♡وای ارهه سوال منم هست
+خب.. من از بچگی همیشه با کوک دعوا میکردم ولی وقتی رفتیم مدرسه اون همیشه هوامو داشت و باهم کلی حرف میزدیم تا قبل 13 سالگیم با کوک همیشه حرف میزدم ولی...( نفسی از ناراحتی میده بیرون) .. ولی وقتی 13 سالم شد از کره رفتیم فرانسه پیش پدربزرگم
♡کی برگشتی خب؟
...


#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۱)

مروارید آبیPart ⁷⁶+ سه سالی میشه.. ولی وقتی برگشتم من کوک و ...

مروارید آبیPart ⁷⁸_ چرا وقتی میگم تمومش کنید تموم نمیکنید؟؟ ...

مروارید آبیPart ⁷⁴ویو لاناخیرر مثل اینکه نمیشه استراحت کرد پ...

مروارید آبیPart ⁷³☆اشکال نداره ببینم شام چی میخورید؟ _ یلحظه...

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۵ فیک ازدواج مافیایی

"سرنوشت"p,29...کوک بلند شد و دستم رو گرفت و باهم از پله ها ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط