حال مرا مپرس که من ناخوشم بدم

حال مرا مپرس که من ناخوشم، بدم 
این روزها به تلخ‌زبانی زبانزدم

تو با یقین به رفتن خود فکر می‌کنی 
من نیز بین ماندن و ماندن مرددم!

حق داشتی گذر کنی از من، که سال‌هاست 
یک ایستگاه خالی بی رفت و آمدم‌

از پا نشستم و نفسم یاری‌ام نکرد 
از هوش رفتم و نرسیدم به مقصدم

گفتم که عاشقت شده‌ام، دورتر شدی 
ای کاش لال بودم و حرفی نمی‌زدم...



#سجاد_سامانی
#زیبا #پست_جدید #خاصترین #تکست_خاص #تنهایی #پروفایل
دیدگاه ها (۱)

چه می شود کرد؟سرنوشت پر زورتر از من است...!#صادق_هدایت ...

و هيچ كس نمی‌دانست كه نامِ آن كبوترِ غمگين كز قلب‌ها گريخته،...

گفتی ز غم غافل شوم در بازی دنیاغم لحظه‌ای از حال ما غافل نخو...

از این به بعد اگر بی بهانه گریه کنمبه من نخند و نگو مخفیانه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط