گفتند که بیدارید گفتیم که بیداریم

گفتند که بیدارید؟ گفتیم که بیداریم
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم
آوار پریشانی است ، روی سوی چه بگریزیم؟

هنگامه ی حیرانی است ، خود را به که بسپاریم؟
تشویش هزار "آیا" ، وسواس هزار "امّا"
کوریم و نمی بینیم ، ورنه همه بیماریم

دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف خشکیده و بی باریم
دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی بریم ، ابریم و نمی باریم

ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید؟ گفتیم که بیداریم
من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم

🖌"حسین‌منزوی"
دیدگاه ها (۴)

زندگی را عاشقانه نفس بکش حتی اگر سخت .... حتی اگر دور...

،چای بهار نارنج در سرمای زمستان می چسبد اگر قوری ات خوش نقش ...

ای در دل من میل و تمنا همه توواندر سر من مایهٔ سودا همه توهر...

سروشِ عشقِ تو یک نکته گفت در گوشمکه بارِ هر دو جهان را ، فِک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط