نیست شبی که تا سحر خون نفشانم از بصر

نیست شبی که تا سحر خون نفشانم از بصر
ز آن که غم فراق تو، کرده تمام کار دل
دیدگاه ها (۱)

آیا راضی به زندگانی دنیا عوض آخرت شده‌اید؟ در صورتی که متاع ...

خواهم که غزل گویم آرام شود دردم اما غم جانسوزم ، در شعر نمی ...

هر طرف ایاتی از خوشحالی استزین میان جای تو تنها خالی است #سی...

اگه همون قدر که ناراحت کردن آدما رو بلدیم خوشحال کردنشون رو ...

...جانا ز فراق تو این محنت جان تا کیدل در غم عشق تو رسوای جه...

توبه کردم که دگر شعر نگویم ز فراق ؛این دل توبه‌شکن.. بی تو س...

فردا اگر بدون تو باید به سر شودفرقی نمی کند شب من کی سحر شود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط