شبی گرگی ناراحت رادیدمبا لاشه یک آهو ب گله آمدگرگ ه

شبی گرگی ناراحت رادیدم...با لاشه یک آهو ب گله آمد...گرگ های گله شاد ازاین شکار او...پرسیدم چرا ناراحتی گرگ...؟ گفت: درسیاهی شب چشمانش را دیدم دلم را ربود...شنیدم صدای سگان ولگرد را...دویدم...پریدم...زیر گلویش راگرفتم ودریدمش... دوستش داشتمٌ اما...نمیخواستم طعمه من نصیب سگان ولگرد شود
دیدگاه ها (۳)

عرشیا جون

کد: 3130۱ آسیاب دستی قهوه مناسب آسیاب قهوه برای تهیه قهوه اس...

توضیح در عکس

فرش تمام ابریشم قمواقعا زیباست درسته

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط