بچه که هستیم از شب می ترسیم به خاطر تاریکی به خاطر تنها
بچه که هستیم از شب می ترسیم، به خاطر تاریکی… به خاطر تنهایی… به خاطر سکوت…
بزرگ که می شویم باز هم از شب می ترسیم، اما نه بخاطر تاریکی، تنهایی یا سکوت!!!
از خاطراتی که تا چشمانمان را می بندیم بر سرمان آوار می شود، به گلویمان می چسبند و راه نفسمان را می بندند…
از فکر و خیال آدم هایی که روز های زیادی دوستشان داشتیم و حالا هر شب یادشان جانمان را می گیرند..!
از رفتن های کشنده می ترسیم… از فراموش کردن های مرگ آور!
🥀🥀😔
بزرگ که می شویم باز هم از شب می ترسیم، اما نه بخاطر تاریکی، تنهایی یا سکوت!!!
از خاطراتی که تا چشمانمان را می بندیم بر سرمان آوار می شود، به گلویمان می چسبند و راه نفسمان را می بندند…
از فکر و خیال آدم هایی که روز های زیادی دوستشان داشتیم و حالا هر شب یادشان جانمان را می گیرند..!
از رفتن های کشنده می ترسیم… از فراموش کردن های مرگ آور!
🥀🥀😔
- ۴.۵k
- ۰۳ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط