وقتی ماه کامل شد پارت۵
رسیدم به اتاقم و پشمام ریخته بود اتاقم خیلی بزرگ و خوشگل بود و از اونجایی که ساعت ۵بود یکم خوابیدم
(ساعت ۷)
باآلارم گوشی از خواب پا شدم و باید پسره رو بیدار می کردم
اول در زدم و در رو باز کردم توجه ای به اتاقش نکردم و رفتم بالای سرش
آقا وقت بیدار شدن هستش
آقااااا
چرا بیدار نمیشه
هویییی گاو بیدار شووو
ولش کن من سعی خودمو کردم
خاستم برم بیرون که دستمو گرفت و منو تو بغلش جاداد
-کجا می خایی بری بیبی
ببخشید منو با دوست دخترتون اشتباه گرفتین
-نه دوست دخترم خودشه
ولم کن
-می دونستی اگه من برم به بابام بگم که اینطوری باهام حرف زدی تورو پرت می کنه بیرون
شما بیدار بودیم؟!
-هوم .اگه نمی خایی به بابام بگم فقط همینجا بمون و تکون نخور
دروغ چرا بغلش حس خیلی خوبی بهم میداد و تمام مدت سرش توی گردنم بود و نفس های داغش به گردنم می خورد
نیم ساعت شده بود
آقا دیگه بسه من باید برم
-نمی خام
ولی باید برم
-چقدر حرف میزنی بیا برو
سریع از بغلش اومدم بیرون
(ساعت ۷)
باآلارم گوشی از خواب پا شدم و باید پسره رو بیدار می کردم
اول در زدم و در رو باز کردم توجه ای به اتاقش نکردم و رفتم بالای سرش
آقا وقت بیدار شدن هستش
آقااااا
چرا بیدار نمیشه
هویییی گاو بیدار شووو
ولش کن من سعی خودمو کردم
خاستم برم بیرون که دستمو گرفت و منو تو بغلش جاداد
-کجا می خایی بری بیبی
ببخشید منو با دوست دخترتون اشتباه گرفتین
-نه دوست دخترم خودشه
ولم کن
-می دونستی اگه من برم به بابام بگم که اینطوری باهام حرف زدی تورو پرت می کنه بیرون
شما بیدار بودیم؟!
-هوم .اگه نمی خایی به بابام بگم فقط همینجا بمون و تکون نخور
دروغ چرا بغلش حس خیلی خوبی بهم میداد و تمام مدت سرش توی گردنم بود و نفس های داغش به گردنم می خورد
نیم ساعت شده بود
آقا دیگه بسه من باید برم
-نمی خام
ولی باید برم
-چقدر حرف میزنی بیا برو
سریع از بغلش اومدم بیرون
- ۶.۰k
- ۰۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط