زخم زبان

زخم زبان

این گونه ام که با تو به پایان رسیده ام
من گر رسیده ام به تو بی جان رسیده ام

حاشا نکن که کفر مرا در میاوری-
حاشا اگر که از تو به ایمان رسیده ام

ای فاتح دلم به اسیران نظر بکن-
من، از میان جمع اسیران رسیده ام

زخم زبان نزن که از عشقت زبانزدم-
زخم زبان بزن که پشیمان رسیده ام

محکوم غربتم که بمیرم در انزوا
من، از میان جمع غریبان رسیده ام

عاشق نبوده آنکه مضرت ندیده است-
سختی کشیده ام اگر آسان رسیده ام

از خود گذشته ام که رسیدم به جان خود-
جانم فدای تو که پریشان رسیده ام

حسین حیدری"رهگذر"
۱۳۹۶/۱۰/۲۷

از مجموعه اشعار "مرتــــد"
دیدگاه ها (۱)

می شود مردساده دل می شکند، کوه دماوند که نیستدل من بنده درد ...

(سیاه برگ)کسی مرا به جز خودم به عشق مبتلا نکردوگرنه بی گناه ...

درخونمن-از دیار زخمی در خون شناورممن-آخرین نفس ز نفس های آخر...

(هفت)حکایتم شده مردی که سخت می گریدشبیه ریزش برگ درخت می گری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط