گاهی دلت می خواهد

گاهی دلت می خواهد
پروانه باشی بسوزی به دورِ
شمع و بابونه های حیات ...

گاهی دلت می خواهد
کبوتر سپیدی باشی
روی دیوارِ دلِ دلهای گرفته ،
بپری از روی بام دنیا
و پیغام دلدادگان را برسانی ...

و گاهی دلت می خواهد
قاصدک دل خودت باشی ،
برقصی در باد و تا آن دور دست ها
برای خود ، تا مقصود بدوی ،
تا خبری از خودِ گم کرده ات بیابی ...

و گاهی پس از راه های رفته
با کفش های دل شکسته ،
گم کرده ات را در همین جا ،
در میان اشک هایت ، دلِ گرفته ات ،
چهره ی در هم پیچیده در آینه ...
در نقطه ای دور... !!!
در خودت می یابی ...!!!


‎‎‎‏‎‏‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دیدگاه ها (۵)

وقتی نگاه میکنم می بینم‍ چقدر این روزها ؛همه پاییز را بهانه ...

وقت های آشفتگی،بهترین کار نشستن و سکوت است.صحبت زیادو بی قرا...

در خیالات خودم,در زیر بارانی که نیست…می رسم با تو به خانه،از...

مامان همیشه میگه چای باید خوب دم بکشه !تا عطر و رنگ واقعیشو ...

در عمق رویا روزها ، با یاد تو سر کرده امدر راه تو دردانه گل ...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط