کیانا توکیو ریونجرز
کیانا 𝖎𝖓 𝖙𝖍𝖊توکیو ریونجرز
باجی:هیی کیانا... اونجایی؟! *جدی*
-اره... *اروم گفتم*
باجی اروم دستاشو برداشت و کمی عقب رفت، کیانا پاشو جلو گذاشت و اروم بلند شد و کمی اروم برگشت سمت باجی
-از کجا فهمیدی....من اینجام؟!*حالت اروم و کمی خسته*
باجی:اتفاقی...حالا باید توضیح بدم؟! بریم سرو وضعتون درست کنیم عین حیوون هار شدی
-*خنده خسته*ارههههه؟! *کشدار*
مایکی اروم به سمت کیانا و باجی اومد و دراکن هم پشت سر مایکی اومد
مایکی:کینا-کی! *نسبتا بلند گفتم*
باجی سرش رو به طرف مایکی چرخون ولی کیانا به روبه رو خیره بود
باجی:مایکی؟! تو اینجا چیکار میکنی؟! تو کیانا رو میشناسی؟! *جدی*
دراکن:اره میشناسیمش تو چطوری میشناسیش؟!
باجی:فعلا مهم نیست اینکه چطوری میشناسیمش
مایکی دستشو انداخت پشت گردن کیانا و زد روی بازوش
مایکی:پس نه تنها اعصاب نداری بلکه یه جنگجو هم هستی....خوبه! *لبخند*
-هااااا اره من جنگجو بیدم*دستشو 🤌 کرد* *رو حالت مستی رفت* ها من از خودم دعوا دروَکردم
مایکی:چی؟!
باجی:هیچی برره ای حرف میزنه
دراکنن:چی؟! ببره کجاست؟!
باجی:حالا ولش کن این الان رو حالت پروازه باید سریع ببریمش یجایی تا ابرو ریزی نکرده
-هاااا تو اسمت ممد بید *نگاه خمار به مایکی*
مایکی:ممد؟! تو حالت خوبه اسم منو یادت رفته؟!
-هااا نه! تو به من لقب وَدادی منم به تو وَگوئم ممد هااااا
مایکی:*پقی خندیدم*این لحجشو دوست دارم *جر خورد*
ادامه....
باجی:هیی کیانا... اونجایی؟! *جدی*
-اره... *اروم گفتم*
باجی اروم دستاشو برداشت و کمی عقب رفت، کیانا پاشو جلو گذاشت و اروم بلند شد و کمی اروم برگشت سمت باجی
-از کجا فهمیدی....من اینجام؟!*حالت اروم و کمی خسته*
باجی:اتفاقی...حالا باید توضیح بدم؟! بریم سرو وضعتون درست کنیم عین حیوون هار شدی
-*خنده خسته*ارههههه؟! *کشدار*
مایکی اروم به سمت کیانا و باجی اومد و دراکن هم پشت سر مایکی اومد
مایکی:کینا-کی! *نسبتا بلند گفتم*
باجی سرش رو به طرف مایکی چرخون ولی کیانا به روبه رو خیره بود
باجی:مایکی؟! تو اینجا چیکار میکنی؟! تو کیانا رو میشناسی؟! *جدی*
دراکن:اره میشناسیمش تو چطوری میشناسیش؟!
باجی:فعلا مهم نیست اینکه چطوری میشناسیمش
مایکی دستشو انداخت پشت گردن کیانا و زد روی بازوش
مایکی:پس نه تنها اعصاب نداری بلکه یه جنگجو هم هستی....خوبه! *لبخند*
-هااااا اره من جنگجو بیدم*دستشو 🤌 کرد* *رو حالت مستی رفت* ها من از خودم دعوا دروَکردم
مایکی:چی؟!
باجی:هیچی برره ای حرف میزنه
دراکنن:چی؟! ببره کجاست؟!
باجی:حالا ولش کن این الان رو حالت پروازه باید سریع ببریمش یجایی تا ابرو ریزی نکرده
-هاااا تو اسمت ممد بید *نگاه خمار به مایکی*
مایکی:ممد؟! تو حالت خوبه اسم منو یادت رفته؟!
-هااا نه! تو به من لقب وَدادی منم به تو وَگوئم ممد هااااا
مایکی:*پقی خندیدم*این لحجشو دوست دارم *جر خورد*
ادامه....
- ۳.۷k
- ۰۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط