شب عملیات بود حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گ
#شبـــــ #عملیات بود .حاج اســـماعیل حق گو به علی مسگری گفت:ببین #تیـــــربارچی چه ذکری میگه که
اینطور #استوار جلوی #تیر و #ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده ....
نزدیک تیر باچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه :دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،...
(آهنگ پلنگ صورتی!)
معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته که در مقابل دشمن این گونه ،#شادمانه #مرگــــــ رو به #بازی گرفته !
#شهدا #لبخند_به_سبک_شهدا
اینطور #استوار جلوی #تیر و #ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده ....
نزدیک تیر باچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه :دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،...
(آهنگ پلنگ صورتی!)
معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته که در مقابل دشمن این گونه ،#شادمانه #مرگــــــ رو به #بازی گرفته !
#شهدا #لبخند_به_سبک_شهدا
- ۸۳۶
- ۰۸ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط