من آن بانویپاییزم
من آن بانوی"پاییزم"...
من از احساس لبریزم...
دمی با باد میرقصم...
گهی غمگین و تاریکم...
گهی بارانی ام، خیسم...
و گه گاهی به یاد عشق...
تمام غصه ها را برگ میریزم...
نفسهایم اگر سرد است...
تمام برگ هایم گرم و تب دار است...
چو آتش رنگ های سرخ و نارنجی به تن دارم...
گهی یک قاب رویایی میان کوچه باغی ساکت و غمگین...
گهی یک منظره در دستهای آن خیابانی...
که نم دار از حضور خیس باران است...
نگو پاییز دلگیر است افسرده...
که در آن وصل و هجران هر دو زیبا است و رویایی...
منم بانوی "پاییزی"
#پاییز
#چالش
من از احساس لبریزم...
دمی با باد میرقصم...
گهی غمگین و تاریکم...
گهی بارانی ام، خیسم...
و گه گاهی به یاد عشق...
تمام غصه ها را برگ میریزم...
نفسهایم اگر سرد است...
تمام برگ هایم گرم و تب دار است...
چو آتش رنگ های سرخ و نارنجی به تن دارم...
گهی یک قاب رویایی میان کوچه باغی ساکت و غمگین...
گهی یک منظره در دستهای آن خیابانی...
که نم دار از حضور خیس باران است...
نگو پاییز دلگیر است افسرده...
که در آن وصل و هجران هر دو زیبا است و رویایی...
منم بانوی "پاییزی"
#پاییز
#چالش
- ۹.۸k
- ۰۶ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط