Magic pen
Magic pen
ویو لینو =
از کمپانی برگشتم خونه ....رمز در رو زدم و وارد خونه شدم ...کفشامو در اوردم و به سمت اشپزخونه رفتم و ا/ت رو دیدم که داره اشپزی میکنه رفتم سمتش و از پشت بغلش کردم ...سرموبردم تو گردنش و نفس عمیقی کشیدم...
لینو= دلم برات تنگ شده بود چاگی...//که یهو صدای خنده های کودکانه شنیدم....// اوووو چاگیا تو صدایی شنیدی ...//یه چشمک به ا/ت میزنه که مثلا عدا در بیاره//
ا/ت = اووو نه من چیزی نشنیدم ...
لینو = مینسو رو ندیدی....من دلم خیلی براش تنگ شده...//میره الکی دنبالش میگرده// زیر میز نیست...پشت مبلم نیست ..تو اتاقشم که نیست...حیف شد من بستنی خریده بودم ...عیب نداره ...منو چاگی با هم بستنی رو میخوریم....
مینسو=//یهو از پشت پرده میاد بیرون// نه نه منم میخوام ...
لینو = پیدات کردممممم //میره و دخترشو میگیره//
مینسو = خب بستنی ها کو ...
لینو = عه ...مگه گفتم بستنی داریم...ای بابا اشتباه گفتم..
مینسو = یااااا اپا ...تو گولم زدی ..من قهرم...//همونطور که تو بغل باباشه روشو میکنه اونور//
لینو = یااا..نه نه ببخشید ...نه مینسوووو...با اپا قهر نکن...هر کاری بگی میکنم...
مینسو= هر کاری...
لینو = هر کاری ...
مینسو= میخوام ارایشت کنم...
لینو = جانم...//با تعجب//
مینسو= یاا اپا مگه نگفتی هر کاری ...
لینو = باوشه...
مینسو= اومااااا بیااااا...
ا/ت = اومدم عزیزم...
لینو= یا هشت تن اسکیز قراره شبیه دلقکم کنید...
ا/ت = اوو چاگی انقدر سخت نگیر میخوایم شبیه بانی بشی...
مینسو = اره ...اپا قراره یه بانیه کیوت بشه ...
//ا/ت و مینسو میوفتن به جون لینو و با هم ارایشش میکنن ...یکی موهاشو خرگوشی میبنده ...یکی تینت میزنه به لب های لینو...بیچاره صداشم در نمیاد ..چون میدونه اگه چیزی بگه مادر و دختر چس میکنن میرن ...کارشون تموم میشه...//
مینسو = خوب اپا بیا بریم خودتو تو اینه ببین...
//با هم میرن جلو اینه//
لینو = //با کمال تعجب به خودش تو اینه نگاه میکنه//واو چه خوشگل شدم...
مینسو= اپا بانی شده ...هورااااا...
لینو = دخترم به نظرم تو برو گریمور شو...
ا/ت = اره چاگی من اصلا کمکش نکردم ..من فقط موهاتو بستم برات همه ی کار هارو خود مینسو انجام داد...
//مینهو دست کوچیک دخترک رو تو دستش گرفت و گذاشت رو قلبش...//
لینو= میشه ار این دستای کوچولوت مثل یه قلم جادویی استفاده کنی و قلبمو باهاش نقاشی کنی...
مینسو = اره اپا//گونه ی پدرشو میبوسه//
END:)
ویو لینو =
از کمپانی برگشتم خونه ....رمز در رو زدم و وارد خونه شدم ...کفشامو در اوردم و به سمت اشپزخونه رفتم و ا/ت رو دیدم که داره اشپزی میکنه رفتم سمتش و از پشت بغلش کردم ...سرموبردم تو گردنش و نفس عمیقی کشیدم...
لینو= دلم برات تنگ شده بود چاگی...//که یهو صدای خنده های کودکانه شنیدم....// اوووو چاگیا تو صدایی شنیدی ...//یه چشمک به ا/ت میزنه که مثلا عدا در بیاره//
ا/ت = اووو نه من چیزی نشنیدم ...
لینو = مینسو رو ندیدی....من دلم خیلی براش تنگ شده...//میره الکی دنبالش میگرده// زیر میز نیست...پشت مبلم نیست ..تو اتاقشم که نیست...حیف شد من بستنی خریده بودم ...عیب نداره ...منو چاگی با هم بستنی رو میخوریم....
مینسو=//یهو از پشت پرده میاد بیرون// نه نه منم میخوام ...
لینو = پیدات کردممممم //میره و دخترشو میگیره//
مینسو = خب بستنی ها کو ...
لینو = عه ...مگه گفتم بستنی داریم...ای بابا اشتباه گفتم..
مینسو = یااااا اپا ...تو گولم زدی ..من قهرم...//همونطور که تو بغل باباشه روشو میکنه اونور//
لینو = یااا..نه نه ببخشید ...نه مینسوووو...با اپا قهر نکن...هر کاری بگی میکنم...
مینسو= هر کاری...
لینو = هر کاری ...
مینسو= میخوام ارایشت کنم...
لینو = جانم...//با تعجب//
مینسو= یاا اپا مگه نگفتی هر کاری ...
لینو = باوشه...
مینسو= اومااااا بیااااا...
ا/ت = اومدم عزیزم...
لینو= یا هشت تن اسکیز قراره شبیه دلقکم کنید...
ا/ت = اوو چاگی انقدر سخت نگیر میخوایم شبیه بانی بشی...
مینسو = اره ...اپا قراره یه بانیه کیوت بشه ...
//ا/ت و مینسو میوفتن به جون لینو و با هم ارایشش میکنن ...یکی موهاشو خرگوشی میبنده ...یکی تینت میزنه به لب های لینو...بیچاره صداشم در نمیاد ..چون میدونه اگه چیزی بگه مادر و دختر چس میکنن میرن ...کارشون تموم میشه...//
مینسو = خوب اپا بیا بریم خودتو تو اینه ببین...
//با هم میرن جلو اینه//
لینو = //با کمال تعجب به خودش تو اینه نگاه میکنه//واو چه خوشگل شدم...
مینسو= اپا بانی شده ...هورااااا...
لینو = دخترم به نظرم تو برو گریمور شو...
ا/ت = اره چاگی من اصلا کمکش نکردم ..من فقط موهاتو بستم برات همه ی کار هارو خود مینسو انجام داد...
//مینهو دست کوچیک دخترک رو تو دستش گرفت و گذاشت رو قلبش...//
لینو= میشه ار این دستای کوچولوت مثل یه قلم جادویی استفاده کنی و قلبمو باهاش نقاشی کنی...
مینسو = اره اپا//گونه ی پدرشو میبوسه//
END:)
- ۱۲.۴k
- ۰۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط