دو پارتی تهیونگـــ
2با ی سایکو تو قطار گیر افتادی...
_از بقیه جا موندیم؟
+امکان نداره
ب ساعتم نگاه کردم، ساعت س صبح بود. تنها ساعتی ک مث صگ ازش میترسیدم. رنگم پرید، ک باعث شد تهیونگ بفهمه.
_چیزی شده؟
+ن... نه
دستشو سمت صورتم برد و صورتمو قاب کرد
_رنگت پریده
+فقط از این ساعت یکم خوشم نمیاد
_خب بیا باهم بریم ببینیم کسی اینجا هست یا ن
با سر تایید کردم، دستمو محکم گرفت. همه جارو گشتیم ولی هیشکس نبود.
_فقط اتاق وی آی پی مونده
وقتی رفتیم تو اتاق وی آی پی، نمیدونم چطوری ولی محکم خوابوندتم رو تخت.
_گیر افتادی کوچولو
+ولم کن روانی
_اوه از کجا فهمیدی؟ دیوونه بودم وقتی چشماتو دیدم دیوونه تر شدم
*هر کلمه ک میگفت نزدیکتر میشد
+نزدیکم نیا چندش
*یهو ی حالتی شد ک انگار ناراحت شده باشه. لب پایینش و داد بیرون و ی حالت کیوت زیااااااااد ب خودش گرفت.
_تو دوست نداری لبای کیوتمو تست کنی؟
*حرف نمیزدی و با تعجب بهش خیره شده بودی
_مزه ی توت فلنگی میده ها!
*دید محلش نمیزاری سرشو گذاشت رو سینت پ چشاشو بست
_انقد اینجا، این شکلی میمونیم، تا ببوسیم
نمیدونستم باید چی بگم یا چیکار کنم، کلی سوال داشتم، پس اولین سوالی ک تو ذهنم اومد و پرسیدم
+خالی شدن قطار کار تو بود؟
وقتی دید حرف زدم سریع سرشو آورد بالا و با نگاه شیطونش نگام کرد
_ساده ترین کار ممکن بود*چشمک
*سرشو کج کرد و نزدیکع نزدیک کرد
_بی صبرانه منتظرم تا مال من شی کوچولو*آروم
*تمام تلاشتو میکردی ک از زیر دستش در ری ولی محکم بوسیدت...
پلیسا ریختن تو قطار و تهیونگ و ازت جدا کردن
پلیس: چجوری از تیمارستان فرار کردی
اون یکی پلیس: میدونی بار چندمته؟
این یکی پلیس: این دفعه دیگه راه فرار نداری
هیچ زوری نمیزد تا نبرنش. انقد سنگین بود ک س تا پلیسم نمیتونستن ببرنش. همونجور ک میرفت گفت:
_دفعه بعدی ک ببینمت مال من میشی کوچولو*چشمک
*اوه، راستی، مزه ی شکلات میدی، شکلات کوچولو...
استعدادم خشک شده⃢☻:)
حالم قابل توصیف نیست⃢☻
پیج رمانمـ
@kim_rn2
بچه ها من موضوعشو تو گوگل دیدم. ولی از اونجایی ک باید میرفتم تو اینستا تا بتونم بخونمش نرفتم چون اینستام خرابه. کلا داشتم دیوونه میشدم ک نتونستم بخونمش واسه همین خودم نوشتم...
پارت آخر بید
شرطا برای چن پارتی بعدی
پنجاه تا لایک پنجاه تا کامنت
_از بقیه جا موندیم؟
+امکان نداره
ب ساعتم نگاه کردم، ساعت س صبح بود. تنها ساعتی ک مث صگ ازش میترسیدم. رنگم پرید، ک باعث شد تهیونگ بفهمه.
_چیزی شده؟
+ن... نه
دستشو سمت صورتم برد و صورتمو قاب کرد
_رنگت پریده
+فقط از این ساعت یکم خوشم نمیاد
_خب بیا باهم بریم ببینیم کسی اینجا هست یا ن
با سر تایید کردم، دستمو محکم گرفت. همه جارو گشتیم ولی هیشکس نبود.
_فقط اتاق وی آی پی مونده
وقتی رفتیم تو اتاق وی آی پی، نمیدونم چطوری ولی محکم خوابوندتم رو تخت.
_گیر افتادی کوچولو
+ولم کن روانی
_اوه از کجا فهمیدی؟ دیوونه بودم وقتی چشماتو دیدم دیوونه تر شدم
*هر کلمه ک میگفت نزدیکتر میشد
+نزدیکم نیا چندش
*یهو ی حالتی شد ک انگار ناراحت شده باشه. لب پایینش و داد بیرون و ی حالت کیوت زیااااااااد ب خودش گرفت.
_تو دوست نداری لبای کیوتمو تست کنی؟
*حرف نمیزدی و با تعجب بهش خیره شده بودی
_مزه ی توت فلنگی میده ها!
*دید محلش نمیزاری سرشو گذاشت رو سینت پ چشاشو بست
_انقد اینجا، این شکلی میمونیم، تا ببوسیم
نمیدونستم باید چی بگم یا چیکار کنم، کلی سوال داشتم، پس اولین سوالی ک تو ذهنم اومد و پرسیدم
+خالی شدن قطار کار تو بود؟
وقتی دید حرف زدم سریع سرشو آورد بالا و با نگاه شیطونش نگام کرد
_ساده ترین کار ممکن بود*چشمک
*سرشو کج کرد و نزدیکع نزدیک کرد
_بی صبرانه منتظرم تا مال من شی کوچولو*آروم
*تمام تلاشتو میکردی ک از زیر دستش در ری ولی محکم بوسیدت...
پلیسا ریختن تو قطار و تهیونگ و ازت جدا کردن
پلیس: چجوری از تیمارستان فرار کردی
اون یکی پلیس: میدونی بار چندمته؟
این یکی پلیس: این دفعه دیگه راه فرار نداری
هیچ زوری نمیزد تا نبرنش. انقد سنگین بود ک س تا پلیسم نمیتونستن ببرنش. همونجور ک میرفت گفت:
_دفعه بعدی ک ببینمت مال من میشی کوچولو*چشمک
*اوه، راستی، مزه ی شکلات میدی، شکلات کوچولو...
استعدادم خشک شده⃢☻:)
حالم قابل توصیف نیست⃢☻
پیج رمانمـ
@kim_rn2
بچه ها من موضوعشو تو گوگل دیدم. ولی از اونجایی ک باید میرفتم تو اینستا تا بتونم بخونمش نرفتم چون اینستام خرابه. کلا داشتم دیوونه میشدم ک نتونستم بخونمش واسه همین خودم نوشتم...
پارت آخر بید
شرطا برای چن پارتی بعدی
پنجاه تا لایک پنجاه تا کامنت
- ۵۶.۷k
- ۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط