سلام ema عزیز

سلام ema عزیز
لمس می‌کند
بند بند انگشتانت
نت های قلبم را
ولی
اینبار صدایی نمی آید
گویی
دگر قلبم با تو کوک نیست.... .

» دست نوشته های ذهن یک دیوانه
دیدگاه ها (۵)

سلام ema عزیز گاهیمی آیی بی مقدمه چون باران بهاری ویران می‌ک...

سلام ema عزیز نمی دانم چه مرگم شده !ساعتها در تو خیره می شوم...

سلام ema عزیز چند روز قبل با یه پیرمرد هم صحبت شدمبعد کلی صح...

سلام ema عزیز رهایتنمی‌کنم،مگرآنکهمراازقصدگمکنی ... .

از تو چیز زیادی نمی خواهم...تنها قطعه ای از شرجیِ حنجره ات ر...

وقتی که روح عشق رااینگونه عریان می کنی درواژه های شعر من گوی...

چپتر ۱۴ _ تولد سایه، مرگ نورداخل محفظه شیشه ای.نفس های بریده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط