عشق در دل مافیا

عشق در دل مافیا
پارت ۱
ویو ات
سلام من پارک اتم ، امروز با دوستم یونا
قرار بود بریم خرید،اماده شودم(عکسشو میزارم) و داشتم از پله ها پایین میومدم که یو شین (یکی از برادرای ات) رو دیدم

یو شین: هووووی کدوم گوری میری
ات: ...دارم میرم ...پیش دوستم (استرس)
یو شین: مهم نیست نمیگوفتی هم فرقی نداشت (اینو گفت و رفت)
ات: (هیچی نگفت و با بغض رفت)

ویو کوک
سلام من کوکم یه مافیام و از ۱۶سالگی خانوادم از دست دادم و از اون موقع به فکر انتقام از اون کسایی که خوانوادم کشته (پدر و مادر ات) بودن بودم که فهمیدم یه دختر دارن به اسمه ات که ۲۰سالشه برای همین تصمیم گرفتم اتو بدزدم و اونا رو بیارم به عمارتم و بکشمشون

۲ساعت بعد
ویو ات
تقریباً تمام خریدامو کردم و یونا خداحافظی کردم که یهو هیچی نفهمیدم و سیاهی ....وقتی به هوش اومدم دیدیم توی یه انباریم و دست و پاهامو بستن
ات: کسیییی...اینجا نیست....(داد)یهو دیدم یه مرده جذاب امد جلوم
کوک: پس به هوش امدی (سرد)
ات: تو منو اوردی اینجا ......ببینم چرا منو اوردی اینجا عوضیی (اخرش با داد)
کوک:خودت میفهمی (اینو گفت و رفت)

ویو کوک
خواستم به پدره ات زنگ بزنم و.....


حس میکنم اوله کاری بد شد 😭🙃😔
دیدگاه ها (۲۷)

پارت ۲انچه گذشت: رفتم به پدر ات زنگ بزنم که......دیدم جیهوپ ...

عشق در دل مافیاپارت ۳انچه گذشت:من از بچگی هم عاشق نقاشی بودم...

فندوقا واقعا باورم نمیشه ۱۶تایی شدیم 🥺🥺 واقعا از همتون ممنون...

من امدم با یه فیک دیگه 😁✌️✌️اسم فیک: عشق در دل مافیامشخصات ف...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

*وقتی می‌رید برای تولد دوست اونا لباس بخرید و ات هم یه لباس ...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۳ توی بیمارستان با هم صحبت کردیمهلن : عش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط