میان دونگاه
p:۱۹
صبح روز بعد ناگهان همه چیز منفجر شد
اوه نه....
چان با دیدن گوشی اش اخم کرد همین» کم مونده بود اینم اضافه بشه.»
هيونجین از راه رسید «تو» نگاه مردمو جدی نگیر ما میتونیم ازش محافظتش کنیم.
تو فقط خواستی غیب بشی
تو از همه دور شدی پیامها رو جواب ندادی تمرین رو کم کردی
یک شب چان جلوی در خونت ایستاد.
وقتی باز کردی چشم هاش خسته بود.
چان «ات... اگه داری از ما فرار میکنی حداقل بگو چرا...
تو «چون من نمیخوام باعث خراب شدن دوستی تون بشم.»
هيونجين بعد از چند دقیقه رسید و شنید.
سکوتش هزار بار بدتر بود.
تو اتاق تمرین چان و هیونجین سر تو به هم پریدند.
چان تو همیشه همه چیزو خراب میکنی تو حتی نمیدونی چی میخوای
هيونجين: حداقل من احساساتمو پنهان نکردم تا دیر بشه
تو بینشون پریدی بس کنید من ارزش این همه جنگو ندارم
اما سکوت شون می گفت: اتفاقاً داری .....
*پایان*
صبح روز بعد ناگهان همه چیز منفجر شد
اوه نه....
چان با دیدن گوشی اش اخم کرد همین» کم مونده بود اینم اضافه بشه.»
هيونجین از راه رسید «تو» نگاه مردمو جدی نگیر ما میتونیم ازش محافظتش کنیم.
تو فقط خواستی غیب بشی
تو از همه دور شدی پیامها رو جواب ندادی تمرین رو کم کردی
یک شب چان جلوی در خونت ایستاد.
وقتی باز کردی چشم هاش خسته بود.
چان «ات... اگه داری از ما فرار میکنی حداقل بگو چرا...
تو «چون من نمیخوام باعث خراب شدن دوستی تون بشم.»
هيونجين بعد از چند دقیقه رسید و شنید.
سکوتش هزار بار بدتر بود.
تو اتاق تمرین چان و هیونجین سر تو به هم پریدند.
چان تو همیشه همه چیزو خراب میکنی تو حتی نمیدونی چی میخوای
هيونجين: حداقل من احساساتمو پنهان نکردم تا دیر بشه
تو بینشون پریدی بس کنید من ارزش این همه جنگو ندارم
اما سکوت شون می گفت: اتفاقاً داری .....
*پایان*
- ۱.۰k
- ۱۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط