عشق دیوانه💞قسمت 1
سونیک:تیلز ،چیه چرا نفس ،نفس،میزنی؟
تیلز:قربان، اون مریض ،مخصوص رو آوردن 😰
دید سونیک:زود رفتم پایین و به تیلز گفتم.
سونیک:بیمار کوش؟
تیلز :تو اوتاق مخصوص گذاشتیمش، ولی کسی جرعت نکرد بره بازش کنه،چون تو راه ۵ نفر از بچه ها رو راهی بیمارستان کرده 😥
سونیک:رسیدم ،دم در و خودم رفتم تو،ها!اون یک دختر،چرا صورتیه؟
دیدم داره تقلا میکنه و میخواد فرار کنه ،رفتم با لا سرش تا منو دید وایساد. ها!
سونیک :سلام،من سونیک هستم دکتر تو هستم.
دختره:میشه بازم کنی؟ کاریت ندارم .
سونیک:میتونی وایستی، من بدم بیام بعد بازت کنم؟
دختره:باشه
دید سونیک:اومدم بیرون و به پروندش نگاه کردم،۱۰ نفر رو کشته، و روی جنازه ها،روی گلوی جنازه ها جای نیش گذاشته.۲۵ سالشه، اسمش ...... ها!اسم نداره، بعد یک ساعت رفتم پیشش.
سونیک:دوباره سلام، ببخشید دیر اومدم 😅
دختره:نه،عیب نداره😞
سونیک:میخوام بازت کنم.
دید سونیک:تا بازش کردم، دوید به سمت دیوار و ازم دور شد.
سونیک:نترس کاریت ندارم 😧
دختره:ها .. تو فکر کردی من ازت میترسم، نه من فقط میخوام بهت صدمه نزنم😥
سونیک:تو خون میخوری؟
دختره:از اینجا برو بیرون.
سونیک:نه ،من دکترتم. و باید ازت مراقبت کنم.
دید سونیک:دیدم،سریع به سمتم اومد، منو چسبوند به دیوار ،دندون نیشش رو وارد گردنم کرد و خونم رو داشت میخورد 😰
سونیک:آخخخخخخخ.......هر چقد....که میخوای بخور، دستم رو بردم بالای سرش و نازش کردم. 😥
دختره:ها.....
سونیک:دیدم یهو وایساد و نگاهم کرد.ها چیزیه؟
دید سونیک:بعد دیدم داره میوفته، گرفتمش و خیلی آروم گذاشتمش روی زمین ،به گردنم دست زدم و دیدم روی گردنم جای نیش نیست.یهو دیدم از دستش داشت خون میومد، فهمیدم که اون خون خودشو خورده، و اون لحظه ای که گردنم به درد اومد ،اون منو بیشگون گرفت تا فکر کنم داره خونمو میخوره، ولی چرا؟
این داستان ادامه دارد.......
تیلز:قربان، اون مریض ،مخصوص رو آوردن 😰
دید سونیک:زود رفتم پایین و به تیلز گفتم.
سونیک:بیمار کوش؟
تیلز :تو اوتاق مخصوص گذاشتیمش، ولی کسی جرعت نکرد بره بازش کنه،چون تو راه ۵ نفر از بچه ها رو راهی بیمارستان کرده 😥
سونیک:رسیدم ،دم در و خودم رفتم تو،ها!اون یک دختر،چرا صورتیه؟
دیدم داره تقلا میکنه و میخواد فرار کنه ،رفتم با لا سرش تا منو دید وایساد. ها!
سونیک :سلام،من سونیک هستم دکتر تو هستم.
دختره:میشه بازم کنی؟ کاریت ندارم .
سونیک:میتونی وایستی، من بدم بیام بعد بازت کنم؟
دختره:باشه
دید سونیک:اومدم بیرون و به پروندش نگاه کردم،۱۰ نفر رو کشته، و روی جنازه ها،روی گلوی جنازه ها جای نیش گذاشته.۲۵ سالشه، اسمش ...... ها!اسم نداره، بعد یک ساعت رفتم پیشش.
سونیک:دوباره سلام، ببخشید دیر اومدم 😅
دختره:نه،عیب نداره😞
سونیک:میخوام بازت کنم.
دید سونیک:تا بازش کردم، دوید به سمت دیوار و ازم دور شد.
سونیک:نترس کاریت ندارم 😧
دختره:ها .. تو فکر کردی من ازت میترسم، نه من فقط میخوام بهت صدمه نزنم😥
سونیک:تو خون میخوری؟
دختره:از اینجا برو بیرون.
سونیک:نه ،من دکترتم. و باید ازت مراقبت کنم.
دید سونیک:دیدم،سریع به سمتم اومد، منو چسبوند به دیوار ،دندون نیشش رو وارد گردنم کرد و خونم رو داشت میخورد 😰
سونیک:آخخخخخخخ.......هر چقد....که میخوای بخور، دستم رو بردم بالای سرش و نازش کردم. 😥
دختره:ها.....
سونیک:دیدم یهو وایساد و نگاهم کرد.ها چیزیه؟
دید سونیک:بعد دیدم داره میوفته، گرفتمش و خیلی آروم گذاشتمش روی زمین ،به گردنم دست زدم و دیدم روی گردنم جای نیش نیست.یهو دیدم از دستش داشت خون میومد، فهمیدم که اون خون خودشو خورده، و اون لحظه ای که گردنم به درد اومد ،اون منو بیشگون گرفت تا فکر کنم داره خونمو میخوره، ولی چرا؟
این داستان ادامه دارد.......
- ۱.۶k
- ۱۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط