چی میشد اگه آدما به جای راه رفتن پرواز میکردن یا اصل

چی‌ می‌شد اگه آدما به جای راه رفتن، پرواز می‌کردن؟ یا اصلا آبزی بودن و محل رفت و آمدشون، دریا واقیانوس بود. شاید اینجوری مجبور نبودن با هر قدمی که بر‌می‌دارن، یاد خاطرات لعنتی‌شون بیفتن. اونوقت سنگ‌فرش هیچ کوچه‌ای، درخت هیچ خیابونی، غروب هیچ جاده‌ای، آدما رو از پا در نمی‌آورد. بنظرم پیاده‌رو، کوچه، خیابون، جاده، اینا بدترین دستاوردهای بشر هستن.
این حافظه‌ی بلند مدت، انقدر سادیسم داره که اگه بعد از صدسال از یه خیابون بگذری، قدم به قدم خاطرات کسی که نیست رو بهت یادآوری کنه ...
این حافظه‌ی بلند مدت، انقدر آدم‌آزار هست که بتونه، صدای اولین سلام یا بغض آخرین خداحافظی رو توی ذهنت زمزمه کنه...
فقط کافیه سر بچرخونی، تا کسی که دوستش داشتی رو بعد از سالها تصور کنی..
با همون لباس
با همون نگاه
با همون لبخند همیشگی.
آدم می‌تونه خودش رو به فراموشی بزنه، اما پیاده‌روها، کوچه‌ها، خیابونا، جاده‌ها، تا حالا خاطرات هیچ آدمی رو فراموش نکردن.

#دلتنگی_های_احمقانه
دیدگاه ها (۳۲)

توی لعنتی ؛خوب میدونستی برای اینکه زندگی یکی بعد رفتنت دیگه ...

با تووووشب و روزم بخیر است صبحت بخیر آرامش روح و روان من

افسوس میخورم نکند دل بکنی دل ببری از منو نمانی...هراسم از رف...

شما حرف خودتان را بزنید، اما من می‌گویم که :آدم شاد نباشد ب...

میدونست از صدای رعد و برق وحشت می کنم. اولین آسمون غُرمبه زد...

My angel ( part 1 ) بی وقفه اشک می ریخت و از خیابان های خالی...

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part⁷" ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط