ادبیاتجهان

#ادبیات_جهان
#جنگ

ﺷﺎﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﮐﺎﺑﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻣﺶ
ﭼﻨﺪ ﺷﺎﺗﯽ ﻫﻢ ﻣﻬﻤﺎﻧﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ .
ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻟﯽ ﺍﻭ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ
ﻭ ﺍﻭ ﺷﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ
ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ
ﻭ ﺍﻭ ﻣﺮﺩ
ﻭ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻡ .
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﺶ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ ،
- ﻣﺜﻞ ﻣﻦ -
ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ، ﻣﺎ ﺩﺷﻤﻦ ﺷﺪﯾﻢ .
ﺑﻠﻪ !
ﺟﻨﮓ ﺟﺎﯼ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﺳﺖ
ﺁﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﯿﮑﺸﯽ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﮐﺎﺑﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﺵ
ﭼﻨﺪ ﺷﺎﺗﯽ ﻫﻢ ، ﻣﻬﻤﺎﻧﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩﯼ ...⚜


توماس_هاردی
دیدگاه ها (۵)

لعنت به پنج شنبه و دستان بسته اشنفرین بر آن سکوت به عالم نشس...

حالتی هست مرا با غم دلدار امروز که ندارم سر برگ و سر دستار ا...

باید امشب بروم من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت...

داشت برای معشوقه اش می نوشت ..." عزیزممنتظرم باش،و به کودکی ...

#سخن_خدا «١٥» ﺇِﻧَّﻤَﺂ ﺃَﻣْﻮَﺍﻟُﻜُﻢْ ﻭَﺃَﻭْﻟﺎَﺩُﻛُﻢْ ﻓِﺘْﻨَﺔ...

‍آقای آخوند قلابی وقتی شما آیات روشن قرآن رو صریحاً تکذیب می...

السلام علیک یابن رسول الله ص

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط