که یهوووو دراتاق با شدت باز شد

که یهوووو دراتاق با شدت باز شد
ویو ات
داشت کارشو ادامه میدادکه یهو دراتاق با شدت باز شد و یه دختر اومد داخل
کوک: داری چه غلطی میکنی گمشو بیرون
هانا: نمیخوام تو به چه حقی به من خیانت میکنی(همون دختره که میشه دختر دایی کوک)
کوک: گوشو بیرون هرزه
ات: خواهش میکنم از روم بلند شو(بغض)
کوک از روی ات بلند میشه ودست دختررو میگیره و میبره بیرون
کوک: بهت یاد ندادن دربزنی
هانا: نه مگه مامانت نگفته بود بامن ازدواج میکنی
کوک: نه من باتو ازدواج نمیکنم الانم زن دارم میبینی که مشغول عملیات بودی حالا گمشو تا به زور ننداختمت بیرون (پوزخند) ـ
هانا: خیلی اشغالی (اشک تمساح)
ویو کوک
بالاخره اون هرزه رفتش و منم رفتم سمت اتاق تا کار تاتمومم رو انجام بدم در اتاق و باز کردم اما باز نشد هرکاری کردم باز نشد
کوک: ات دختر خوب درو باز کن
ات: گمشووووو
کوک: تنبیهت سخت تر میشه ها
ات: عمرا درو باز کنم عوضی
کوک: هوفف حداقل دلت برای جئون کوچولو بسوزه
ات: جئون کوچولو؟
کوک: منظورم چیزی هستش که قراره حاملت کنه (خنده)(دیگه امیدوارم فهمیده باشید)
ات: گمشوووو
کوک: اگه ببینی چجوری ورم کرده زود باش درو باز کن الان شورتمو پاره میکنه (دوستان کوک باشورته)
ات: نمیخوام
کوک: باشه خودت خواستی
ویو ات
یک ربع ازرفتن کوک گذشت که یهووووو
شرایط بعدی ۲۰لایک ۱۵کامنت ۳فالور❤❤❤
دیدگاه ها (۲۱)

ویو ات چند وقتی میشه که جین بهم محل نمیده دیر میاد خونه و هر...

ویو اترفتم بیرون رسیدم به ایستگاه اتوبوس دقیق نمیدونستم کجا ...

راوی بچه ها ات و نامجون الان از میز شام بلند شدن ویو ات که ی...

ویو جیمن بعد از اینکه از کتاب خونه رفتم بیرون یه ماموریت داش...

پارت ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط