پارت دوم

پارت دوم–
«به کسی نگو، ولی دلم می‌خواد بیشتر بمونم...»
---
راوی:تهیونگ

سه‌شنبه بود. بارون می‌اومد و نیلا داشت بستنی می‌خورد.

گفتم:
– «عزیزم، سرده… یه ذره هم میل نداری غذا بخوری، اما بستنی؟»

خندید. اون خنده‌ی همیشگی، همون لبخندِ بی‌صدا که تهش یه لرزش پنهون بود.
گفت:
– «بستنی با دل آدم مهربونه، ته. بهش نمی‌گه مریضی یا سالمی… فقط می‌ذاره بخوریش.»

نگاه‌ش کردم. لب‌هاش کم‌رنگ‌تر از همیشه بودن. ناخناش یه‌جوری کبود بود.
پیش خودم گفتم:
شاید امشب بهش بگم بره دکتر. شاید باید جدی‌تر بگیرم. شاید…

ولی اون، یه‌جوری نگاه‌م کرد که انگار فهمید دارم به چی فکر می‌کنم.
بستنی‌شو نزدیک‌تر آورد و گفت:
– «تو فقط عاشق من بمون، خب؟ به چیزای دیگه فکر نکن. من خوبم… واقعاً خوبم.»

دروغ بود.
من می‌دونستم… اونم می‌دونست.
ولی تو اون لحظه، حتی به‌دروغ هم، دلم می‌خواست باورش کنم.

**

آخر شب وقتی خوابش برد، دستاشو گرفتم تو دستم.
سرد بود.

خیلی سرد.

دستمو گذاشتم رو دلش.
نفس می‌کشید. آروم و کوتاه.
گوشیمو برداشتم و براش یه نوت صوتی ضبط کردم:

> «اگه یه روز بیدار نشی، نمی‌دونم من چجوری باید به زندگی بگم ادامه داره…
ولی قول می‌دم تا وقتی بیداری، کاری کنم که حتی سرطان هم حسودی کنه به لبخندات.»



**

و اون شب برای اولین بار…
خودم گریه کردم، نه اون.

#تهیونگ #کیم_تهیونگ #بی_تی_اس #بنگتن #بنگتن_بویز #کیپاپ #آرمی #چندپارتی #چند_پارتی #تکپارتی #دو_پارتی #فیک #رمان #سناریو
دیدگاه ها (۰)

پارت سوم – «لبخند می‌زنم چون دوست ندارم گریه‌تو ببینم.»---را...

عنوان«اگه فردا بیدار نشدم، بخند برام…»---پارت چهارم: «اگه فر...

چندپارتی: «لبخند بزن... تا وقتی می‌تونی»کآپل:تهیونگ/نیلا---پ...

بیبی_کوچولو_منPart: ¹⁰درِ شرکت که باز شد، اولین چیزی که شنید...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

هندوانه چشمک زن

You must love me... P1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط